بهنود شجاعی پس از پنج بار پای چوبه دار رفتن، بلاخره بار ششم حلقآويز شد. بهنود را برای قتل غير عمد که در سن 17 سالگی در يک منازعه خيابانی مرتکب شده بود، بعد از چهار سال انتظار به دارآويختند تا ‘موجبات رضايت خدا و خانواده مقتول را فراهم آورند’! در مخالفت با اين اعدام دلخراش دهها نفر درتلاش بودند تا شايد رضايت خانواده مقتول را جلب کرده و نگذارند جوانی ديگر به سرنوشت اولی دچار گردد. صدها نفر جلوی درب زندان جمع آمدند، خواهش کردند، التماس کردند، شعار دادند و هر آنچه از دستهای ناتوانشان در مقابل قانون عصر جهالت بر ميآمد کردند و اما حاصلی نداشت. سرانجام بهنود به دست مادر مقتول اعدام شد. رژيم اسلامی ايران با منتصب و اجرای قوانين متعلق به زمان توحش و بربريت، جامعه را به قهقرا برده و از هر انسانی بطور بالقوه قاتلی ساخته است. در آستانه هزاره سوم که اکثريت قريب به اتفاق دولتها و ملتها حکم اعدام را برای هميشه از دفاتر ثبت قوانين پاک کردهاند و در تلاشند نقايص و کمبودهای قوانين جزائی خود را رفع کرده و آنرا هر چه بيشتر مدنی و بدور از حس انتقامجوئی دربياورند، وجود رژيمی متوحش با قوانينی پوسيده و کهنه در ايران باعث گرديده حس انتقامجوئی تقويت گردد، تا جائيکه مادری حاضر است جگرگوشه مادری ديگر را با دست خود بقتل برساند. نتيجه 30 سال حکومت فاشيستی در ايران اشاعه حس انتقامجوئی (قصاص) به هر شکل و قيمتی است، اشاعه سنگدلي، بيرحمی و قصاوت است که يک نمونه آن اعدام بهنود بود. اجرای قانون قصاص که متعلق به مکان و دوران بخصوصی است بحال مردم مضر و اما برای نظام جمهوری اسلامی سودمند است. رژيم با اجرای قانون قصاص برنده اصلی ماجرا است. از طرفی روحيه خشونت، انتقامجوئي، سنگدلی را در جامعه اشاعه داده و روح و روان مردم را با چهره خشن حکومت سازگار ميسازد، و از طرف ديگر بذر نفاق و دشمنی را در ميان مردم ميپاشد تا مانع از يکپارچگی مردم در مقابل خويش گردد. با نمايش اعدام در اماکن عمومي، اجرای تراژدی شلاق زدن در خيابانها، اعدام افراد در حضور خانوادهها و بدست افراد عادی جامعه و نه جلادان حرفهاي، همه و همه در خدمت سياست تحميق و تحقير و سرکوب مردم است. اين رژيم فرهنگ کشتن و اعدام را به ارمغان آورد و 30 سال است تلاش دارد مردم ايران را از کوچک تا بزرگ از پير تا جوان با اين فرهنگ دمساز سازد. مردم نبايد بگذارند رژيم فرهنگ کشتن را به فرهنگی عمومی تبديل کند….