رضا پهلوی کیست؟ اگر ما ایرانیان بتوانیم پاسخ عادلانه و روشنی برای این سوال ساده پیدا کنیم، مسلما قادر خواهیم بود معما ی پیچیده و شگفت سه دهه بیراه رفتن و فرصت سوزی را به راه حلی برسا نیم. رضا پهلوی را به کدام خطای ناا بخشودنی میکوبیم؟ فقط به جرم فرزند شاه بودن؟ یا فقط به جرم حمل عنوانی که هیچگاه ادعا یش را نکرده است؟ و یا شاید بخاطر عشق بی شیله پیله ش به خاکی که او را زاده است؟ بی انصافی و بی دقتی در قضاوت تا کجا؟ هر کس پروندهای دارد و گذشتهای و اعمالی که بر مبنا ی آن مورد قضاوت قرار میگرد. گذشته رضا پهلوی چیست؟ کدام ظلم را مرتکب شده است؟ کدام خیانت را؟ کدام بی حرمتی را؟
رضا پهلوی فرزند ایران است؛ فرزند مودب و صبوری که حتّی مرگ پدر و متلاشی شدن خانواده و بر با د رفتن آرزوها یش او را دچار کینه و عداوت نکرد. او در طول تمام سالهای غربت و در بدری از وطن ش و مردمش به احترام یاد کرده است. او حتّی در رو یا روی با دشمنا نش هم معتدل و معقول بوده است. و آنچه مسلم است این است که رضا پهلوی دموکراسی و مردم سالاری را تنها راه نجات ایران و ایرانی میداند و به هیچ عنوان سودای ریاست و پادشاهی در سر ندارد چرا که خود او بهتر هر کس دیگری میداند که زمانه تاج و تخت و سلطنت دیر گاهیست که بسر آمده است.
حالا واهمه ما از رضا پهلوی چیست؟ اگر از عنوان او و ادمهای فرصت طلب دور وبرش واهمه داریم چرا بجای کوبیدن و تخریب غیر منصفانه ش او را به جمع خود فرا نمیخوانیم؟ چرا ما از این چهره خوشنام و عنوان ش برای ایجاد اتحاد و همدلی بیشتر استفاده نمیکنیم؟ چرا ما مردم همیشه از کنار فرزندان شایسته دیا رمان به بهانههای مضحک و واهی میگذریم؟ چرا ما مردم عشق و محبت مان را از ادمهای که عشق و محبت را میفهمند و میجو یند دریغ میداریم؟ رضا پهلوی فرزند سرزمینیست که روزگاری مامن گرمی بود برای همه فرزندانش، اما این روزها عاشقی و محبت را از یاد برده است و راندن و پریشان کردن را پیشه خود کرده است. رضا پهلوی عاشق بی ریا ی سرزمین و فرهنگ خویش است؛ بیا یید او را از خود نرانیم.