دَمخور

او نگه در من فکند با خوشدلی

بر لبش لبخند همچون نوگلی

گفتم از این گفتگویی که گذشت

چهرۀ بنهفته ها معلوم گشت

پهنۀ گیتی به رویت باز شد

جنبشی در سینه ات آغاز شد

پهنۀ یک کهکشان بیکران

خوش مزیّن با مهان و اختران

تا به بی پایان خود گسترده است

پی به انجامش کسی کی برده است؟

جستجوی تو ز آسان درگذشت

راه دیگر می رود این سرگذشت

تو به فکر چشمه ساری ای جوان 

تا زلالش یابی و پاکی از آن

آب جوباران دگر خوش نایدت

گفت ناسنجیده ناخوش آیدت

همنشین خوی سرکش آمدی

در نبرد و در کشاکش آمدی

تا که از این خوی سرکش نارهی

از زلالی کی بیابی فرّهی؟

آنچه را یابی درین دانشکده

کوره راهی بیش نی تا دهکده

شهر آبادی به پایانش مبین

میوه در باغش نیابی دستچین

بخش فارسی هم نمی دارد جواب

رهنمایت می شود تا یک سراب

از سراب هرگز کسی سیراب نیست

هیچ تشنه از تبش بیتاب نیست

بلبلی می بایدت تا نوگلی

از حدیق دل نمایی حاصلی

راه خود دیگر کن؛ از این درگذر

در درون پرسمان خوشتر نگر

در سرای یار از راهی دگر

شو اگرچه باشد آن ره پرخطر

یکسره تا درگه استاد رو

تا سرای هور بی امداد رو

همدم عطار نیشابور باش

از تب بیگانگیها دور باش

دمخور گفت فریدالدین بمان

تا که آگاهت کند از سر جان 

 

شانزدهم آبان1388

اتاوا

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!