دریا که آرام است چیزی کم دارد
چیزی شبیه عشق مدیترانه ای
و عشق
این ژنی که در سلولهای من
هر روزه متولد می شود
مانند آونگی میان دو هیچ
تجلی می یابد
خیامی که در من زندگی می کند
حافظی که در من زندگی می کند.
یادت می آید
آن شب
مدیترانه قرار نداشت
خواستی بخوانم
نمی دانستی که آواز هایم گم شده اند.
من زبانی نداشتم
و وطنی که در آن آرام گیرم
و پاپوشی برای رفتن
اما قلبی داشتم
قلبی که وطنم و کوله بارم را
در آن جا گذاشته بودم.
قلبی که همیشه چیزی کم دارد
چیزی شبیه عشق مدیترانه ای.
من امروز آرامم
انگار چیزی کم دارم
این نوستالژی غریب
که همه جا با من است،
دلتنگ چیزیست
چیزی شبیه عشق مدیترانه ای.
گفتی در مدیترانه گم شویم
گفتم: آری
من از همه مرزها بیزارم
و از رجاله ها دلتنگم.
آن شب در ساحل
فونت های غریبی حک کردیم
چیزی شبیه عشق مدیترانه ای.
امشب بی قرار توام، عشق مدیترانه ای.
ایمان توسلی