عصر پنجشنبه گذشته سوم دسامبر ۲۰۰۹ اسماعیل خوئی شاعر گاهعاشقانه-گاهسیاسیسرای مقیم لندن میهمان دانشگاه استنفورد بود. وی که از سوی دکتر عباس میلانی برای شرکت در سری نشستهای “ایرانشناسی مقدم” به ناحیۀ ما دعوت شده سخنان خود را با تمجید از محسن نامجو که طی دو روز گذشته با وی آشنا شده بود آغاز کرد. از قرار، نامجو صبح همان روز پنجشنبه در سخنرانی جامعی به مقایسۀ موسیقی ایرانی و جَز-بلوز آمریکایی پرداخته بود که متاسفانه تبلیغ چندانی برای آن نشده و افراد بیشماری از آن بیخبر مانده بودند. به گفتۀ دکتر اسماعیل خوئی، این پدیدۀ نوظهور موسیقی ایرانی با “دلیری و نترسیدن از داوریهای عام” به کار خود ادامه داده و این “امید را میدهد که شخصیت نوآوری در آیندۀ موسیقی ایرانی” ظهور کرده است. اسماعیل خوئی با اشاره به نارسایی اساتید موسیقی اصیل ایرانی که در حین تسلط به ادبیات کهن فارسی در برخورد با مضامین شعر نو دچار بنبست میشوند، از نیما یوشیج و دگرگونیی که او در شعر فارسی به وجود آورد یاد کرد و در مقایسهای با نامجو گفت: “ریختِ محسن نامجو را که نگاه کنید یاد نیما یوشیج میافتید.”
اسماعیل خوئی با اشاره به سالگرد درگذشت محمد مختاری از او به عنوان “چهرۀ درخشان شعر و سخنشناسی و اندیشۀ امروز ایران” نام برد و در پی آن سخنوران را در طول آنچه او آن را “فرمانفرمایی آخوندی” نامید به دو دستۀ اصلی تقسیم نمود: گروه اول آن دسته از شاعران و نویسندگان هستند که کاری به فرمانفرمایی آخوندی نداشته و در پی گذران روزگار خود میباشند. دستۀ دوم “کسانی که درد آزادی و نوشتن دارند که مورد غضب فرمانفرمایان جمهوریاسلامی قرار دارند.” از این دستۀ دوم دو زیرمجموعه برمیخیزد. یک، کسانی که هماکنون چنان مشهور شدهاند که کشتهشدن آنها به ضرر فرمانفرمایانِ آخوند تمام خواهد شد. افرادی مثل، به گفتۀ دکتر اسماعیل خوئی، “احمدجانِ شاملو”، “سیمینخانمِ بهبهانی”، محمود دولتآبادی که از “گونهای مصونیت فرهنگی برخوردار شدهاند.” دو، “چهرهناشدگان” و “چهرههای در راه” هستند که “فرمانفرمایی آخوندی برای ایشان پروندههای رنگارنگ ساخته که یکی پس از دیگری ضربه میبینند، مثل سعیدجانِ سلطانپور که خون خود را پشتوانه کرد تا دیگران از این مصونیت فرهنگی برخوردار باشند.”
پس از آن دکتر اسماعیل خوئی سخنرانی خود را با شعری در ستایش “محمدجانِ مختاری” ادامه داد با عنوان “یادِ شادِ محمد مختاری.”
اسماعیل خوئی که خود را شاعر نیمایی میداند بر این مسئله پافشاری نمود که “دوران هنوز دورانِ نیماییست” و البته “در این دوران یک پرانتزی گشوده شده است که دوران فرمانفرمایی آخوندی” است که یک “ناهمزمانی” است و بسیار “نابههنگام”. او گفت: “من شاعر نیمایی هستم که احساس تعهد میکنم و باید از زمانۀ خود سخن بگویم. اسمش را بگذارید لزومِ تاریخی، اسمش را بگذارید تعهد، اسمش را بگذارید کلهخری.” وی ادامه داد که: “زبان شعر نیمایی در ایران دچار خفقان شده است. من به عنوان شاعر نیمایی در ایران نیستم. در خارج از کشور هستم و ترسی از سانسور ندارم. پس لزومی نمیبینم که با سمبولیسم نیمایی سخن بگویم. به همین دلیل میرسم به شعر عریان.” او همچنین ادعا کرد که برای رابطه برقرارکردن با قشرهای گوناگون جامعه ایران “لازم دیدم که بازگردم به قابها و قالبهای سنتی مثل غزل. [چرا که] همه با این قابها و قالبها آشنا هستند و چنین دیدم که در این قابها و قالبها سخن بگویم.”
سپس شاعر “توصیفگرای شعرهای عاشقانه” از چند دفتر شعر خود از جمله از دفتر شعر “کشتار شصتوهفت به بانگ بلند” اشعاری را خواند که از آن میتوان از قصایدی که به مناسبت روز زن و در ستایش از آزادی سروده بود نام برد.
برای دیدن کلیپ ویدئویی کوتاهی که از شعرخوانی اسماعیل خوئی (و البته با اجازۀ دکتر عباس میلانی) گرفتهام به اینجا
http://www.youtube.com/user/ShirindokhtN#p/a/u/0/i…
و برای دیدن عکسهایی که آقای سیروس عمومیان از این مراسم گرفته به این نشانی