سرباز ايراني كه ركورددار جهاني شد

FROM: http://ebhamlink.mihanblog.com

مي‌گويد: در اون سال‌ها سرباز بگيري بود و من رو بردند به سرباز خونه‌اي در مشهد…

هنوز 45 روز نگذشته بود، که دلم براي خانواده‌ام تنگ شد.

اما مرخصي ندادن، منم بدون مرخصي و پاي پياده، از مشهد تا طرقبه (18 کيلومتر) دويدم و بعد از ديدن خانواده، دوباره از طرقبه تا مشهد را دويدم و رفتم پادگان …

پادگان، که رسيدم ديدم گروهبان متوجه غيبت من و چند نفر ديگه شده، که همه رو به خط کرد و گفت دور پادگان رو بايد بدويد …

شروع به دويدن که کرديم بعد از 1000 متر سرباز‌هاي ديگه خسته شدند، اما من دور کامل دويدم و ايستادم…!

فرمانده گروهان که دويدن من رو نديده بود، گفت: مگه نگفتم دور کامل بايد بدوي؟!

خلاصه، دو دور ديگه به مسافت 8 کيلومتر دويدم و سر حال، جلوي فرمانده ايستادم و همين باعث شد مسير زندگي‌ام تغيير کند…!

يک روز، من رو با يک جيپ ارتشي به ميدان سعدآباد مشهد بردند، براي مسابقه…

رئيس تربيت بدني تا من رو ديد، گفت: چرا کفش و لباس ورزشي نپوشيدي؟

گفتم: ندارم …!

گفت: خوب برو سر خط الان مسابقه شروع مي‌شه ببينم چند مرده حلاجي؟

خلاصه با پوتين و لباس سربازي دويدم و دور اخر همه داد مي‌زدن باريکلا سرباز …

برنده که شدم ديدم همه مي‌گن سرباز رکورد ايران رو شکستي …!

من اون روز با پوتين و لباس سربازي رکورد ايران رو شکستم و بهم کاپ نقره‌اي دادن…!

خبر رکورد شکني من خيلي زود، به مرکز رسيد و بهم امريه دادن تا برم تهران …

با اتوبوس به تهران رفتم و پرسان پرسان، خودم رو به دژباني مرکز رسوندم و با فرمانده لشگر که روبرو شدم، گفت: تو همون سربازي هستي که با پوتين رکورد شکستي؟

گفتم: بله قربان …

گفت: چرا اين قدر دير آمدي و سريع من رو سوار ماشين کردند و به استاديوم امجديه بردن، که قرار بود مسابقه بزرگي انجام بشه.

مسابقه دو 5000 متر بود و من کفش و لباسي رو که رئيس تربيت بدني مشهد داده بود، پوشيدم و رفتم لب خط…!

يک دفعه صداي تيري شنيدم و هراسناک اين طرف اون طرف رو نگاه کردم ببينم چه خبره؟ که ديدم رئيس تربيت بدني با عصبانيت مي‌گه چرا نميدوي؟ بدو..!

من نگاه کردم، ديدم، که اون 17 نفر ديگه، مسافتي از من دور شدن و من تازه فهميدم، که صداي شليک تير براي اغاز مسابقه بوده و من چون در مشهد فقط با صداي حاضر رو ) مسابقه رو شروع مي‌کردم اينجا هم منتظر همون کلمه بودم،نه صداي تير …

خلاصه شروع کردم به دويدن و يه عده هم من رو هو مي‌کردن و مي‌گفتن:

مشهدي تو از اخر اولي …!

دور سوم رو که دويدم تازه به نفر اخر رسيدم و تازه گرم شده بودم …!

در دور بعد متوجه شدم، که نفر چهارم هستم و با خودم گفتم:

خدا رو شکر لااقل چهارم مي‌شم…!

سه دور تا اخر مسابقه مانده بود، که ديدم فقط يک نفر با فاصله از من جلوتره…!

دور اخر خودم رو به پشت سرش رسوندم…

به خط پايان نزديک مي‌شديم که جلو زدم و اول شدم …!

باز هم رکورد ايران رو شکسته بودم و از عزيز منفرد، که سال‌ها قهرمان ايران بود جلو زده بودم…!

اين‌ها حرف‌هاي استاد علي باغبان باشي، قهرمان دو ايران است، که 29 سال متوالي بدون حتي يک باخت، مقام نخست مسابقات را در ايران داراست و جالب است، بدانيد که تا به حال اين رکورد در هيچ رشته ورزشي در دنيا شکسته نشده…!

باغبان باشي 219 مدال اسيايي و جهاني دارد و در 4 مسابقه المپيک شرکت کرده !

اديب زاده مي‌گويد: زمان شاه شنيدم که پاي باغبان باشي شکسته …!

با گروه فيلمبرداري رفتيم و وقتي با اون مصاحبه کردم با ناراحتي گفت: دکتر‌ها گفته‌اند بايد يک پاي من رو قطع کنند …

شب، که فيلم پخش شد 50 خط تلفن جام جم توسط مردم اِشغال شده بود و همه با عصبانيت مي‌خواستن يه جوري به علي باغبان باشي کمک کنن …

همون شب، رضا پهلوي، که در اون زمان وليعهد بود و نزديک به 17 سال داشت، به آقاي جهان باني، رئيس سازمان ورزش (‌که اوايل انقلاب اعدام شد) دستوري داده بود، که او هم شبانه به در خانه باغبان باشي رفته بود و پاسپورتش را درست کرده بودند و روز بعد ساعت 11 صبح از فرودگاه زنگ زد که: مثل اين‌که معجزه شده و من براي درمان به نيويورک مي‌روم.

در نيويورک پايش را يک پروفسور بزرگ عمل کرد، بعد از دو ماه، که برگشت از همان فرودگاه مهرآباد به ما زنگ زد، که من مي‌خواهم به زودي در يک مسابقه‌ي دو و ميداني شرکت کنم و شما را هم دعوت مي‌کنم.

علي باغبان باشي، وقتي در زمان رياست جمهوري خاتمي به مراسم تقدير و نکوداشت پيشکسوتان دعوت شد، زماني که نام باغبان باشي، در مراسم از طريق بلندگو اعلام شد، خاتمي از يکي از حاضران پرسيد: مگر باغبان باشي زنده است؟!

و چه ضيافتي بود، در آغوش کشيدن و اشک به چشم آوردن خاتمي براي قهرماني که نام ايران را بر بلنداي المپيک جهاني فرياد کشيد …!

باغبان باشي، اکنون 84 سال سن دارد و هنوز فعاليت ورزشي مي‌کند…!

اخرين باري، که باغبان باشي را ديدم، دور ميدان دروازه قوچان بود؛ به گرمي حال و احوال کردم و او گفت:

شما مگه من رو مي‌شناسي؟

لبخندي زدم و گفتم: تمام دنيا شما رو مي‌شناسن…!

باغبان باشي، هنوز در طرقبه زندگي مي‌کند و روحيه شاد و ورزش کاري دارد …

FROM: http://ebhamlink.mihanblog.com

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!