بسیاری از نسل بچه های جنگ به مرجع دلیر و نازک بین و صافی دل و تیزهوش و نکته سنج و عدالت خواه و مردم دوست و حق نگر تازه درگذشته، حضرت آیت الله العظمی منتظری، عذرخواهی ها بدهکارند. من از همان نسلم.
سال غم انگیز 67 بود و خاتمه جنگ و بازگشت ما به شهرها و ماجرای جگرسوز اعدام های گروهی زندانیان سیاسی در زندان ها و مکاتبات رمزگونه نفر دوم انقلاب با رهبری آن. نامه ها را که دست به دست می گشت می خواندیم و می کوشیدیم حقیقت را از میان سطرهای آن ها دریابیم.
حق با کدام طرف بود؟ از آن کسی که با کمال افتادگی و تواضع حدیث پیامبر می گفت و آن دیگری را که در راس قدرت بود به رعایت حدود و حقوق انسان ها می خواند و نصیحت به درگذشتن از خطا می کرد و نه عقوبت آن؟ یا آن دیگری که قایم مقامش را که خود حاصل عمرش خوانده بود ساده لوح می نامید که تحت تاثیر این و آنی که روی خوشی با آن ها نداشت زبان به نقد قدرت گشوده بود؟
حق با آن بود که فروتنانه و با ابراز احترام و ادب کامل به رهبری انقلاب، درخواست موافقت با کناره گیری از قایم مقامی رهبری می کرد؟ یا آن دیگری که تندخویانه و از سر قدرت در پاسخش نوشته بود این بار از طاقت شما سنگین تر بود و از ابتدا نیز با آن مخالف بودم و دم بر نیاورده بودم؟
آن همه تکریم و تعظیمی که در نامه های آیت الله العظمی منتظری می دیدیم و می خواندیم ما را وا می داشت حرمت نگه داریم و دامن آن را که به سودای اندیشه عارفانه اش پای برهنه بر روی میادین مین می رفتیم، تر نبینیم.
نوشته بود: “از همه برادران و خواهران عزیز و علاقه مند تقاضا می کنم مبادا در مورد تصمیم مقام معظم رهبری و خبرگان محترم، به بهانه حمایت از من کاری انجام دهند یا کلمه ای بر زبان جاری نمایند.” می خواندیم و بزرگی اش را نمی فهمیدیم.
خوانده بودیم که برایش نوشته بود: “اطلاعات شما روی ساواک شاه را سفید کرده است”، اما هرگز ندیده بودیم شخص او را جز با احترام و اکرام یاد کند و نام ببرد. در مقابل از آن دیگری بی حرمتی ها در حق کسی که می گفت: “به شما شدیدا علاقه مندم” دیده بودیم.
در کوره حوادث که قرار بگیری و دچار همان “ابتلایات دنیوی” که در پیام سبک سرانه کسی آمده بود گردی، عیار وجودت آشکار می گردد. نه هر انسانی را توان آن است که از حق بگوید و با حق زندگی کند و به راه حق برود و همان کند که می گوید.
از جمله آخرین مواضع حضرت آیت الله العظمی منتظری آن بود که در برابر پاره کردن و آتش زدن تصویر آیت الله العظمی خمینی گرفته بود. به روشنی و دقت و متانت و درستی گفته بود که او منشإ خدمات بزرگی در این مملکت بود اما اشتباهاتی هم داشت. آتش زدن تصویرش درست نبود اما این بدان معنا نیست که هر چه کرده بود و گفته بود درست بود. تنها همین یک موضع او نشان داد که حق را فدای مصلحت نمی کرد و عدالت را به مسلخ قدرت نمی برد.
خدایش رحمت کناد و عذرخواهی نسل شرمنده ما را پذیرا باشد که سخت بی عمل بودیم.
رضا فراهانی