چرا چشم دیدن همدیگر را نداریم

چرا ما ایرانیان نمیتوانیم با هم متحد باشیم حتی وقتی که را خارج از ایران زندگی میکنیم باز هم چشم دیدن همدیگر را نداریم مگر برای ما فایده ای داشته باشند.  تورج میگفت که با یک جوان ایرانی که با همسرش به تازگی به آمریکا آمده بودند در یک مهمانی دانشگاهی آشنا میشود. فرهنگ و همسرش بسیار خود را به تورج نزدیک میکنند و از او شماره تلفن میگیرند و به او شماره تلفن میدهند. و قرار میگذارند که به دیدار تورج بروند. مدتی میگذرد و از دیدار ایشان خبری نمیشود. تورج تلفن میکند که چه شد آنهمه ذوق و شوق دیدار شما.  میگویند که بسیار کار دارند و وقت ندارند که به ملاقات او بروند.  در یک مهمانی دیگر مادر فرهنگ هم با تورج آشنا میشوند و بعد از سخن های بسیار معلوم میشود که در تهران با هم همسایه بودند و تورج از اینکه در شهر غربت یک دوست دیرین را پیدا کرده است خیلی خوشحال میگردد. مادر فرهنگ از تورج میخواهد که او را به خانه برساند.  تورج هم قبول میکند و سرراه مادر تورج اظهار علاقه میکند که خانه تورج را ببیند. تورج هم خانه خود را که سرراه قرار دارد به مادر فرهنگ نشان میدهد. مادر فرهنگ که ظاهرا از دیدار تورج خیلی خوشحال شده است او را برای شب بعد به شام دعوت میکند.  تورج هم قبول مینماید.  روز بعد به تورج تلفن میکنند که مجلس شام بهم خورده است.

تورج که در دانشگاه مدرس است با فرهنگ که برای دیدن دوره های تخصصی آمده است چند بار همدیگر را ملاقات میکنند. هر بار فرهنگ نشان میدهد که از ملاقات با او خوشحال میشود.  ولی در پشت سر تورج به سایر آمریکایی ها میگوید که از تورج خوشش نمی آید و هر جا که او باشد او و همسرش نمیروند. 

یک روز یک نفر که برای دانشجویان کار میکند به تورج زنگ میزند و میگوید که برای شام که دعوت شده است نیاید.  بعد اضافه میکند که فرهنگ از او بدگویی کرده است و گفته که اگر تورج را دعوت کنید من وهمسرم نخواهم آمد.  به نظر شما آیا بهتر نبود که خود فرهنگ یا با تورج تماس نمیگرفت و یا به خود او میگفت که از دیدارش خوشحال نیست و چرا بایست به تبلیغات علیه او دست میزد. من که از این رفتار چیزی دستگیرم نشد  شاید شما چیزی دستگیرتان شده باشد.  نمیدانم اسم این را چه میشود گذارد در ظاهر با تورج خوش و بش میکنند و پشت سرش برایش صفحه میگذارند آیا این یک دو رویی نیست؟  آیا ما ایرانیان دارای فرهنگ دو رویی هستیم؟ 

آیا شما خودتان را جای پدر بینوایی گذارده اید که فرزندش را مثلا در خیابان در اثر تیراندازی از دست داده است.  قلب مجروح و ضربه ای که از مرگ فرزند خورده است او را از کمر شکسته است.  هنگامیکه از گذشته فرزندش برای دوستی تعریف میکند دیگران پشت سرش میگویند که باز به صحرای کربلا زده است. یک بی تفاوتی وحشتناک و یا یک بی انصافی و بی علاقه ای بسیار زیاد.   آیا انسان واقعا باید ناراحتی های خود را فراموش کند و در باره آنان حرف نزند و کاملا بی تفاوت باشد؟  اگر انسان نتواند در باره غم و درد خود صحبت کند که غم گلوی او را پاره خواهد کرد.  ولی گویا که بی تقاوتی جامعه به ما اجازه اینرا نخواهد داد که مشگل خود را تعریف کنیم. 

و تا مادامیکه ما نسبت بهم بی تفاوت ویا ظالم هستیم وضع همین است که هست.  من چطور میتوانم دوباره به دوستی کمک کنم در صورتیکه دوست قدیم را که کمک کرده ام دشمن من شده است.  در حالیکه اگر نسبت به مشگل او بی تفاوت بودم حد اقل او با من دشمن نمیشد. 

آیا به نظر شما این یک فرهنگ استعماری نیست که ما را نسبت بهم بد بین و بی تفاوت میسازد تا هر چه که خواستند و هر بلایی را که اراده کردند سر ما بیاورند.  مسلم است که اگر ما با هم متحد باشیم و به دردهای هم برسیم و بعد از خوردن آب کوره را بر سر صاحبش نشکنیم وضع عمومی همه ما بهتر نخواهد شد.  حتی ایرانیان در خارج از کشور هم با هم متحد نیستند. در صورتیکه مثلا کره ای ها با هم کاملا متحد هستند و بهم کمک میکنند و سر هم کلاه نمیگذارند و بهم دروغ نمیگویند و پشت سرهم صفحه نمیگذارند. 

ایکاش روزی این بی تفاوتی سهمگین از ایران میرفت و مردم با هم مهربان بودند و برای هم سوسه نمیآمدند.  در ظاهر دوست نبودند و در باطن دشمن و یا بی تفاوت و حسود.  حسادت کینه و نفرت را کنار میگذاشتند وبا هم مهربان بودند

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!