سرچشمه ی سخن
به تماشای برنامه ی «تفسيرخبر» روز چهارشنبه ی صدای آمريکا نشسته ام. شرکت کنندگان امروز هم بسان همه ی چهارشنبه شب ها، آقای سيد علی رضا نوری زاده «آخوند فکلی» و وزير دفاع حوزه های علميه است و پاسدار پيشين آستان ولايت، آقای محمد محسن سازگارا. مجری برنامه هم بسان هر چهارشنبه، جناب جمشيد چهارلنگی که ای کاش براستی حتا يک لنگ داشت. مجری محترم، آقای نوری زاده را«مدير مرکز مطالعات ايران و اعراب» و آقای سازگارا را هم«مدير مرکز مطالعات ايران معاصر» معرفی می کند، بسيار هم وزين و با تمجيد. دو نهادی که احدی نمی داند که کار آنها چيست، جهان که سرشان را بخورد، ارزش آنها حتا در همان لندن و واشنگتن چيست، اصلآ به چه درد مردم بينوا و فنا گشته ی ما می خورند و مديريّت در نهاد هايی بادکنکی که می شود نظير آنها را در ده دقيقه با ده دلار در غرب به ثبت رساند، اساسآ چه ارزشی دارد که هنگام نام بردن از اين مراکز تکنفره، بايد باد در غبغب مبارک انداخت!
وارون فضای تمامی برنامه هايی از اين دست در تلويزنهای ديگر کشور ها که پر از چالش و بحث و هشدار و آگاهی است، معمولآ هم مجری برنامه، بجای پرسش و ميکروفون را يکسره در اختيار کسی قرار دادن، موی از ماست می کشد و کوچکترين سخن بی اساس مصاحبه شونده را هم بر رخش می کشد، در اين قهوه خانه قنبر، طبق معمول سه رفيق نشسته اند و قربان و صدقه ی هم می روند. باز صحبت جی جی باجی واری از کراوات های اهدايی سيد علی رضا به آن دو ديگر است و سپاس آنان، و سپاس متفابل آن سيد از پذيرايی آن دو در واشنگتن.
رهبر و عنتر، حيدر و صفدر
«تفسيرخبر» بيشتر در مورد رهبر و عنتر است. پيرامون موضوعاتی از اين دست که بودجه ی امسال دولت عنتران چه ميزان کسری دارد، رهبر چه اندازه عنتر را دوست می دارد، عنتر چگونه مريد رهبر است، خوک بچه ی سپاهی، فيروزآبادی به کروبی چه گفته؟ پاسخ آن روضه خوان به اين بيطار چه بوده؟ بالاخره لوطی در نظر دارد که کدام يک از ميمون های خود را به صحنه آورد، دکتر عنتر چگونه به اوبامای ديکتاتور و خونخوار نهيب زده که آقا، خجالت بکش و کمی به مردم بدبخت آمريکا آزادی ده! آخوند خاتمی خواهد آمد يا شبه آخوند مير حسين موسوی و، و، و سخنانی صد من يک قاز، بی بخار و پای کرسی که نه ديناری به کار آزادی ايران می آيد، نه اندک نيّتی ميهن پرستانه در پشت آنها است و نه اصلآ نکته ای سازنده در سرتاسر اين نقالی های قهوه خانه ای که گمگشته در بيابانی، اين اميد را داشته باشد که بتواند حتا پس از پنجاه سال کوشش هم، از اين گفته ها مددی گرفته و خود را به شهر و دهی برساند. و بدبخت مردم اسير و گرسنه و دربند ما که برای رهايی از دست رهبر و عنتر و اعوان و انصارشان، به اين حيدر و صفدر های فکل باز و شکم سير و بی خيالی اميد بسته اند. بدبخت ترين هم آنانی که اين «زبان به مزد» ها را ايران دوست، آزادی خواه و پشتيبانان خود می پندارند. يعنی کسانی را که اساسآ کارشان«تفسير خبر» است. يعنی تفسير اخبار ظلم و بيدادی که بر ايشان می رود و اصلآ مزدشان را بابت شرح پريشانی ها و نگونبختی ها و بی آبرويی های مادران جگرخون و گريان، پدران تهيدست و شرمنده از همسران، دختران ويلان و پسران جوانی نکرده و از دست بيداد اوباش نالان دريافت می کنند.
فرجام سخن
فرجام سخن اينکه شگفتا که اين شکمباره های کراوات باز، از بابت تفسير خبر بيدادی که بر مردم نگونبخت ما می رود، با خيره سری، کلی هم منت بر سر آنان می گذارند. بويژه نوری زاده که اين سيد هفت خط، شغل بسيار پردرآمد خود را«ميهن پرستی» و «مبارزه» هم به مظلومان قالب می کند. و دردا که مشتی ايرانی ناآگاه و فنا گشته و اميد از کف داده ی درون کشور هم، برای چنين ملافکلی شکم گنده «زبان به مزد» و بی مروتی، هورا هم می کشند که وای ! ما چه ميهن پرست و مردم خواه بزرگ و فداکاری در خارج داريم. پنداری فردی که اساسآ همه ی زندگی مرفه و ثروت و پول کراوات های رنگ و وارنگ او از شرح همين نگونبختی های مردم ما است، مانند ميهن پرستان راستين، اصلآ دار و ندار خود را هم فدای آزادی ايران ساخته. دغلبازی که در سی سال گذشته، کارش يا پدافند از آخونديسم ضد ايرانی بوده، يا آب پاکيزگی ريختن بر گور عناصر کثيف و ايران برباد ده ی چون مطهری دشمن قسم خورده ی ايران و قطب زاده لمپن و اول چماقدار خمينی و نخستين رئيس لباس شخصی ها و بازرگان گوربگور شده که ايران را تقديم ملايان کرد، يا حمايت از خاتمی و ابطحی و حجاريان و اينگونه اوباش و به انحراف کشيدن مبارزات مردم. يا اينکه خبر جعلی آوردن از زير متکای اين سربر و از وان حمام آن دگر متجاوز و از اتاق پشتی خامنه ی رذل و حجله ی دختر رفسنجانی… و مردم بيچاره را سر کار گذاردن. ای داد از بيداد اين نادانی ها و هزار فرياد از دست اين بی وجدانی ها ! همين. امير سپهرژانويه دوهزار و نه ميلادی