در هفته ی گذشته، منزل لیلی یکی از خویشان نزدیکم بودیم… تلویزیونهای ایرانی بیداد می کردند…. حق داشتند… آیت الله منتظری در گذشته بود… همه ناراحت بودند و خبر ها بریده بریده و بدون یک توالی ی منطقی همدیگر را یا تاید و یا تکذیب می کردند . در این میان در کانال یک آقای همایون در باره ی تعویض نشان موجود بر پرچم سبز و سفید و سرخمان معترض بود واگر اشتباه نکرده باشم پیشنهاد می کرد که روز اول فروردین روز پرچم ملی ی ایرانیان بر گزیده شود و شیر و خورشید دو باره به جای خود بر پرچممان نگاشته شود. گویا در باره ی تاریخچه ی شیر و خورشید مطالب مستندی نیز آورده و گفته شده است که حتمأ مدلل وجالب بوده است.
من هم از سالهای سال پیش دلم می خواست که از تاریخچه ی شیر و خورشید مان سر در بیاورم. از قضای روزگار، در منزل همین خویشاوند عزیز که قفسه هایش از انواع کتابهای علمی پر است، “تاریخچه ی شیر و خورشید” نوشته ی احمد کسروی به چشمم خورد. برداشتم و نگاهی به آن کردم. جالب بود. این جزوه از طرف کا نال یک در لس انجلس به تاریخ 2009 چاپ شده بود! شروع به خواندن کردم. با همه ی ارادتی که به این پژوهشگر،همشهری ی عزیزم آقای احمد کسروی دارم، باید بگویم که سبک نگارشش برایم سنگین و فهمش در بار اول دشوار است. لیلی هم با من همعقیده بود….
با هم گفتگو کردیم و قرار شد بدون اینکه مطلبی حذف شود، این تاریخچه رابا ا جازه ی روان شاد احمد کسروی، و گردانندگان کانال یک، کوتاه نویسی وساده نویسی کنم و در این کارهر جا که ممکن است، گفتار خود کسروی را عینأ بنویسم.
تاریخچه ی شیر و خورشید
احمد کسروی سخنش را به نام پاک پروردگار آغاز می کند و در باره ی تاریخچه ی شیر و خورشید می گوید ” این عادت مردم است که چون پی به حقیقت چیزی نبردند، دست به دامن افسانه و پندار می زنند. درباره ی شیر و خورشید هم این سخن بر سر زبانهاست که شیر نشان ارمنیان و خورشید نشان ایرانیان بوده است. شاه عباس بزرگ صفوی استقلال ارمنیان را بر انداخته و به یاد گار این پیروزی خورشید را بر پشت شیر نشانده و این نقش را پدید آورده است….. این سخن از هیچ روی با تاریخ سازش ندارد و چندیدن خرده بر آن می توان گرفت.” کسروی آنگاه با آوردن دلایل تاریخی این ادعا را باطل می شمرد:
یک: دلیلی برای اثبات اینکه خورشید نشان ایران بوده است در دست نیست.
دو: پیدایش شیر و خورشید بی شک قرنها پیش از صفویان بوده و برای اثبات آن سکه هایی با نقش شیر و خورشید در دست داریم که قرنها پیش از صفویان رایج بوده است.
سه: بر افتادن استقلال ارمنستان به دست ایرانیان از داستانهای دوره ی پیش از اسلام و از کارهای پادشاهان ساسانی است… در زمان شاه عباس نه تنها ارمنیان استقلالی نداشتند بلکه روزگار سخت بر آشفته ای را زیر فشار حکومت عثمانیان می گذراندند… شاه عباس کاری که کرد ارمنیان را از ارمنستان بیرون آورده و در سپاهان و آذر بایجان نشیمن داد و جلفای سپاهان که کانون ارمنیان ایران است از آن هنگام پدید آمده و یه یاد جلفای آذربایگان بدین نام نامیده شده است.
پس شیر و خورشید چگونه پدید آمده است و داستان آن چیست؟
احمد کسروی برای سهولت کار، پاسخ آن را به سه بخش می کند:
گفتار نخستین در باره ی شیر تنها و خورشید تنها است که هر کدام از قرنها ی باستانی در ایران معروف بوده و نقش شیر و خورشید از به هم پیوستن آنها پدید آمده است.
گفتار دومین در باره ی اینکه شیرو خورشید چگونه پدید آمده است.
گفتار سومین در باره ی اینکه شیر و خورشید چگونه شهرت و رواج یافته و از کی نشان دولت ایران شده است.
گفتار نخستین
=============
شیر تنها و خورشید تنها
یکی از عادتهای دیرینه ی آدمیان است که در کارهای خود از شکل جانوران و دیگر آفریده ها استفاده می جویند.
از جمله در ایران از زمان باستان پادشاهان و فرمانروایان شکل های جانوران مختلف و ستاره های آسمانی، به ویژه شکل شیررا که دلیرترین درندگان و خورشید را که درخشانترین جرم آسمانی است، بر درفشها و سکه ها می نگاشته اند. در ارجمندی ی شیر همین بس که نام او را در هر زبان و هر سرزمین به کودکان می دهند واسم اسد،اسلان و ارسلان برای ما بسیار آشنا است و همچنین در تاریخ، به پادشاهان بسیاری به نام لیون بر می خوریم.
از جمله شش تن ازخاندان روبنیان که بنیان گزار پادشاهی ی ارامنه بودند نامشان “لوون” بوده است.
و از لوون اول و لوون دوم سکه های فراوانی در دست است که همگی با نقش شیر است.
از جمله شواهد تاریخی که کسروی می آورد این است که جانشین فردریک به پاس خدمات لوون به همدستی ی پاپ دو م تاجی و درفشی برای لوون آماده ساخت و به نزدش فرستاد که ” بر درفش به مناسبت نام لوون صورت شیری نگارده بودند”. درفش شاهی که از پیش روی لوون می کشیدند و تا آن هنگام با نقش عقاب بود، از این پس با نقش شیر گردید.
و همچنین بر روی گور لوون ششم آخرین پادشان ارمنی ی کیلیکیا، که پیکرش از مر مر تراشیده شده است دو شیر پشت به هم در زیر پای او خوابیده اندو بر سپر خاصش نیز دو شیر با دهان های باز و زبانهای دراز نمایان و پیداست.
از این شواهد تاریخی و امثال آنها، کسروی نتیجه می گیرد که، یک: ارمنیان کیلیکیا هم بر سکه ها و هم بر برفشها ی خود از نقش شیر و خورشید استفاده می کرده اند. دوم: هر چند شهرت و رواج شکل شیر به دست پادشاهانی لوون نام بوده است ولی شکل شیر در زمان دیگر پادشاهان ارمنی نیز فراوان بکار برده شده است. سوم: چه در زمان این پادشاهان و یا چه پیش یا پس از زمان ایشان،شکل شیر را در ایران و دیگر سر زمینها نیز فراوان بکار می برده اند و هیچگونه عنوان اختصاصی با ارمنیان در میان نبوده است.
در ایران چه پیش و چه پس از اسلام نقش شیر معروف بوده که هم بر درفشهاو سکه ها و خرگاه ها و دیگر ابزار شاهی می نگاشته اند و هم پیکر آن را بر روی دیوار ها یا بر سر دروازه ها از سنگ می تراشیده اند.
دلیل نخست،سنگ شیر همدان است که از شاهکارهای سنگ تراشی ی ایران باستان می باشد و دیگر پیکر شیردر حال دریدن گاو است که در چندین جا بر دیوارهای کوشک هخامنشیان در استخردیده می شود.
دلیل دوم سکه های فراوانی است که از پادشاهان ایران از زمان مغول و صفویان و دیگران با نقش شیر در دست است.
دلیل سوم یادهایی است که شاعران پارسی در قصیده هاو مثنوی های خود از درفشها و نقش های گوناگون آنها نموده و چه بسا که نام شیر را برده اند.
در این جا کسروی مثالهای بسیاری از مولوی و فردوسی و دیگر شاعران می آورد که گزیده ای از آن ها را در اینجا می خوانید :
ما همه شیریم شیران علم
حمله مان از باد باشد دم به دم !
مولوی —
یکی شیر پیکر درفش بنفش
درخشان گهر در میانش درفش !
فردوسی —
هر شیر سیاه کایستاده
چون مار سیه دهان گشاده،
شیران سیاه در دریدن،
دیوان سپید در دویدن !
نظامی گنجه ای —
زهیبت تو دل شیر آسمان همه وقت
چنانکه شیر علم روز باد در خفقان
جمال الدین عبدالرزاق —
در این بخش کسروی بیت هایی از شاهنامه را که فردوسی در ستایش درفشها سروده است می آورد که می بینیم علاوه بر شیر،تصویر حیوانات دیگر نیز بر درفشها نگاشته شده است.
زده پیش او پیل پیکر درفش
به نزدش سواران زرینه کفش!
درفشی بر آورده پیکر پلنگ
همی از درفشش بیازید جنگ !
یکی پیکر آهو درفش از برش
بدان سایه آهوست اندر سرش!
و همچنین به بیتهایی بر می خوریم که در آن خورشید و ماه به تنهایی بر درفش هانقش شده است:
خورشید درفش ده زبانه،
چون صبح دمیده دم نشانه !
نظامی گنجه ای
یکی زرد خورشید پیکر درفش
سرش ماه زرین، غلافش بنفش !
فردوسی —
کسروی نتیجه می گیرد که در زمان ساسانیان و پیش از آنان در ایران درفشهای گوناگون از زرد و سرخ و بنفش و سیاه به کار برده و بر چمهای دیبای آن شکل های گوناگون از خورشید و ماه و شیر و پلنگ و گرگ و گراز و پیل و اژدها و آهو و مرغ همای نگاشته و بر نوک آنها پیکر هایی از ماه و ازخورشید، از سیمین و از زرین نصب می نمودند.
و باز کسروی، برای اثبات آن سه بیت از مثنوی ی فخرالدین اسعد گرگانی، از شاعران دوران سلجوقیان، مثال آورده است:
چو سروستان شده دشت از درفشان،
چو دیبای درفشان سه در افشان،
فراز هر یکی زرین یکی مرغ،
عقاب و بازبا طاووس و سیمرغ،
بزیر ماه در شیر آبگون رنگ،
تو گویی شیر دارد ماه در چنگ !
(من این سه بیت را هر چند که معنای بیت اول و سوم را درست نفهمیدم، عینأ نوشتم. راستش نمونه هایی از شعر که در این جزوه آورده شده است می بایستی دوباره با دقت خوانده و درست نوشته شود. دلم می خواهد کسی آن هار ا معنی و یا اصلاح بکند که موجب سپاس بسیار خواهد بود. ثمینه)
کسروی می نویسد: ” در باره ی آفتاب گذشته از بیت های نظامی و شعر های فردوسی، دلیل دیگری در دست نیست جز اینکه سکه ای هم با نقش مزبور در تصرف نگارنده است که دانسته نیست از چه زمان و از کدام پادشه است. به هر حال شک نیست که نقش آفتاب را هم بر درفشها وهم بر سکه ها می نگاشته اند. به ویژه در زمانهای پیش از اسلام که فراوان به کار می رفته ولی از پیدایش اسلام گویا به علت این که آتش پرستی و خورشید پرستی از کیش زردشتیان شمرده می شده است، فرمانروایان اسلام از بیم تهمت از کار بردن خورشید اندیشه داشته اند و از اینجاست که در این زمانها این نقش کمتر بوده است.
شیر اکنون نیز بر درفش های برخی دولتها مانند انگلیس و بلژیک به کار می رود. خورشید هم نشان دولت آرژانتین است.”
گفتار دومین
=============
شیر و خورشید چگونه به هم پیوسته اند
در این باره نخست کسروی سه مورد را که بر پایه ی اندیشه و پندار ساخته شده است ولی می تواند دلیل پیوستگی شیر با خورشید باشد توضیح می دهد وسپس در آخر دلیل تاریخی و مستند آن را بیان می کند.
اینک آن سه دلیل:
یکی اینکه پادشاهی طالعش برج اسد بوده یعنی هنگام زاییده شدن وی بنا بر محاسبه ی علمی خورشید در برج اسد بوده و این پادشاه صورت طالع خود را بدینسان بر سکه ها نگاشته و شیر و خورشید از اینجا پدیدار شده است. چنانکه در دوران شاه طهماسب بزرگ که طالع او برج حمل (بره) بوده در پاره ای از سکه ها ی خود خورشید را بر پشت بره نشانده است.
دیگر اینکه بنیاد پیدایش شیر و خورشید آن ارتباط علمی است که میان آفتاب و برج اسد نزد ستاره شناسان معروف بوده است و برج اسد را خانه ی خورشید می خوانده اند. شاعران ایران هم بدین معنی آشنا بوده و گاهی در شعر های خود آورده اند.
قطران تبریزی در باره ی رفتن پادشاه آذر آبادگان (خورشید) به دیدن پادشاه گنجه (شیر) می گوید:
اگر به خانه ی شیر آمدست شیر رواست،
بدانکه خانه ی شید است شیر بر گردون !
سومین راه آنست که ایرانیان و ارمنیان می پنداشته اند که شیر نشان ارمنیان و خورشید نشان ایرانیان بوده و شاه عباس بزرگ پس از بر انداختن استقلال ارمنستان این دو نشان را یکی ساخته است و باز برخی هم به جای ارمنستان گرجستان گفته اند.
پس از این سه فرضیه، کسروی بااستناد به نوشته ی ابن عبری، از کتاب ” مختصر تاریخ الدول” وی، در باره ی داستان پیدایش شیر و خورشید چنین می نگارد:
از جمله فرمانروایان خاندان سلجوقیان روم که در بخشی از آسیای کوچک فرمانروا بودند، غیاث الدین کیخسرو، پسر علاءالدین کیکاووس بود. کیخسرو در سال 634 هجری به جای پدر نشست و دختر پادشاه گرجستان را به زنی گرفت .
ابن عبری می گوید کیخسرو شیدای رخسار دلارای شاهراده خانم گرجی شده بود و به فرمان عشق می خواست روی درهم و دینار را با نقش رخسار دلارا بیاراید… نزدیکان کیخسرو به پاس اسلام رای بدین کار نمی دادند… ولی چون کیخسرو پا فشاری داشت چنین تدبیر اندیشیدند که صورت شیری نگاشته روی همچون خورشید آن شاهزاده ی گرجی را بر فراز آن بنگارند تا هم دلخواه کیخسرو انجام گرفته باشد و هم مردم پی به حقیقت کار نبرده و چنین انگارند که مقصود نقش صورت طالع پادشاه است. ( خلاصه کلک زدند !)
البته مقصود ابن عبری از نوشتن این مطلب نکوهش کیخسرو است که چرا بدانسان زبون عشق زنی بوده است.
(و در اینجا شادروان کسروی از اینکه ابن عبری به سبب” خامی و دل بی درد داشتن” به نکوهش کیخسرو پرداخته است زبان به طعن او می گشاید و چنان فریبایی و زیبایی های زنان گرجستان را می ستاید که شک بر انگیز است و گمان می رود که خود از شعله های عشق زیبارویی گرجی دلی سوخته داشته است. حلالش باد و روانش شاد! پژوهشگرشما، ث. !)
کسروی نکوهش ابن عبری را که معمای شیر و خورشید را روشن کرده بسیار ازرنده می داند و به سبب اینکه این دانشمند در آغاز جوانی اش هم دوره با زمان کیخسرو بوده، نوشته ی او را سندی تاریخی می شمرد.
کسروی می نویسد: دانه های بسیاری از آن سکه های کیخسرو با نقش شیر و چهره ی خورشید وار شاهزاده خانم گرجی در دست هست که از جمله دانه ای در تصرف نگارنده است… کسانیکه در فن سکه شناسی دست دارند می دانند که پیش از سکه های کیخسروی هرگز سکه ای با نقش شیر و خورشید دیده نشده است. و سپس می افزاید:
باید گفت شیر و خورشید چون پدید آورده ی عشق است و زیبا یی ی رخسار یک شاهزاده ی گرجی چنین نقش شگفتی را پدید آورده، چه بهتر اینکه بهره ی ایران، سرزمین شاعران گردیده است، زیرا نقش مزبور شعر و داستانش هم شعر است.
و باز می افزاید: نشانی با این بنیاد تاریخی، از هر حیث برنشانهای دولتهای دیگر برتری دارد زیرا برای نشان آنها بنیادی تاریخی نتوان یافت .
گفتار سومین
=============
شیر و خورشید چگونه شهرت یافته
و از کی نشان رسمی ی ایران شده است؟
کسروی می نویسد: ” پر روشن است که در این باره ما باید چگونگی ی شیر و خورشید را زمان به زمان و قرن به قرن از دیده بگذرانیم . ولی افسوس که پس از سکه های کیخسرو، یعنی تا حدود سیصد سال، تا زمان صفوی، آگاهی ی درستی از شیر و خورشید نداریم. و از زمان کیخسرو تا پیدایش صفویان هرچه سکه دیده ام همه با خط و نوشته بوده و هرگز سکه ای با نقش جانور یا آدمی از این پادشاهان در دست نیست.
مگر یک دانه سکه ی مسی که خوشبختانه اخیرأ به دستم رسیده که نوشته های آن همه خوانا است. بدین شرح که بر یک روی بر فراز شیر و خورشید عبارت ” الجایتو سلطان محمدخلد الله ملکه” و بر گرد آن نامهای دوازده امام نگاَشته شده است. پیدا شدن این سکه دشواری ی ما را آسان کرد و دانستیم که آن سکه از آن سلطان محمد خدا بنده مغول است. بنا بر این در زمان مغول ها نقش شیر خورشید از آسیای کوچک به ایران آمده و معروف شده بوده است.
با در دست داشتن سکه ی سلطان محمد خدابنده لو ی مغول به این نتیجه می رسیم که به هر حال تا زمان صفویان شیر و خورشید یکی از نقشهای معمول بوده و پس از کیخسرو متروک نگشته و به این سبب در دوران صفویان یکی از نقشهای معروف و مورد استفاده بوده است.
برای اثبات این مدعا چند دلیل دیگر نیز داریم. نخست اینکه اگر شیر و خورشید پس از کیخسرو از میان برخاسته بود و پادشاهی که میان او و صفویان بوده اند هیچکدام آن را به کار نمی بردند، پادشاهان صفوی از کجا پی به نقش شیر و خورشید برده و بر سکه های خود می نگا شته اند.
جهت دوم اینکه در سکه های کیخسرو، خورشید دایره ای درست و از پشت شیر جداست ولی در سکه های صفوی چنانکه می بینیم، چون سکه های امروزمان، خورشید نیمدایره و چسبیده به پشت شیر است.
این تفاوت شکل دلیل بر این است که صفویان یکسره شیر و خورشید را از روی سکه های کیخسرو برنداشته اند ونیم دایره شدن خورشید و چسبیدن آن به پشت شیر به سبب واسطه های بسیاری است که در میان بوده است.
با توجه به سکه هایی که از زمان صفویان در دست داریم، به این نتیجه می رسیم که در آن زمان نقش شیر و خورشید شهرت و رواج یافته است و تنها در زمان شاه اسماعیل است که بر سکه هایش نقش شیر و خورشید دیده نمی شود. همچنین شاه طهماسب، پسر شاه اسماعیل،که می پنداشته شیر و خورشید صورت طالع پادشاهی بوده است، چون طالعش برج حمل (بره) بوده در سکه های مسی که فلوس مینامیدند، خورشید را بر پشت بره نشانیده اند.
با وجود اینکه طالع شاه عباس برج سنبله بوده است ولی بر هر چه فلوس که از زمان شاه عباس در دست داریم، تنها نقش شیر و خورشید دیده می شود.
جای خوشبختی است که شاه عباس و دیگر پادشاهان صفوی پای بند طالع خود نبوده و نقش شیر و خورشید را پذیرفته اند. شاید بتوان گفت که تا آن زمان حقیقت داستان شیر و خورشید به دست آمده بوده است و یا اینکه شاه عباس به راهنمایی ی ستاره شناسان ارتباط علمی ی شیر و خورشید را در اندیشه داشته و این نقش را پذیرفته است.
در زمان شاه عباس سکه هایی با نقش شیر لخت، شیر با گوزن و پیل و تاووس و مانند اینها نیز بر فلوسها در دست است ولی شیر و خورشید فراوانتر از همه است و از اینرو می توان گفت که از زمان شاه عباس صفوی شیر و خورشید شهرت و رواج یافته است.”
کسروی پس از آوردن دلایل فوق تصویر هشت سکه را از زمان صفویان نمایش می دهد و باین نتیجه میرسد که ” از شکل این فلوس ها پیداست که در آن زمانها شیر و خورشید شکل ثابتی نداشته و در هر شهری به شکل دیگری آن را نگاشته اند. چنانکه شیر گاهی رویش به این سوی و گاهی به سوی دیگر و دمش گاهی افراشته و زمانی آویخته است . خورشید را هم برخی بزرگ و برخی کوچک نگاشته اند.”
کسروی به استناد نوشته ها و تصاویر کتاب ” فرستاده ی ایران به در بار لویی چهاردهم ” تالیف موریس هر برت که در سال 1907 به چاپ رسیده است و شرح سفر نماینده ی شاه سلطان حسین صفوی،محمد رضا بیک به در بار لویی چهاردهم می باشد چنین می نگارد که در آن زمان شیرو خورشید را نه تنها بر فلوس ها بلکه بر درفش ها نیز می نگاشته اند چنانکه بر درفشی که در پاریس بر فراز سر محمد رضا بیک گشاده شده،نقش شیر و خورشید دیده می شود. در این درفش ها شکل خورشید دایره ای کامل است که با فاصله ای بالای پشت شیرنگاشته شده است.
هرچند که پس از صفویان بار دیگر آگاهی ی ما در باره ی شیر و خورشید گسیخته می شودو از نادر شاه و و کریمخان و از جانشینان آنها فلوس یا سکه ی دیگری با نقش شیرو خورشید در دست نیست ولی میتوان گفت که در این دوران نیز شیر و خورشید و نقش های دیگر بر سکه ها و درفشها بکار برده می شده است.
متاسفانه ازدوران آقا محمد قاجار آگاهی در مورد شیر و خورشید در دست نیست ولی از زمان فتحعلیشاه و جانشینش محمد شاه باز به نقش شیر و خورشید بر فلوسها و پرچم ها بر می خوریم. چنانکه مسیو دوبو مولف کتاب “لاپرس” که در زمان محمد شاه نوشته،چنین می نگارد : ” پادشاه ایران درفشهای بسیار دارد و بر این درفشها دو نقش نگاشته می شود، یکی نقش تیغ دو سر علی (ذوالفقار) و دیگری صورت شیر خوابیده ای که خورشید از پشت او در می آید. این نقش نه تنها در کوشک پادشاهی نگاشته شده، بلکه بر نشانهای پادشاهی که به سپاهیان و سر کردگان و نمایندگان اروپایی اهدا می شده نیز دیده می شود. اما تا کنون نگارنده در هیچ فلوسی یا سکه ی نقره ای نقش ذوالفار را ندیده ام. گویا این نقش را هرگز در سکه ها بکار نبرده باشند. ”
کسروی همچنین نوشته ی یک موءلف دیگر فرانسوی، لانگله را مثال می آورد و می نویسد: “لانگله نیز از شیر و خورشید یاد نموده و شگفت این است که نام ” مهر و شیر ” به این نقش می دهد. دانسته نیست که این عبارت را از کجا بر داشته است. شاید به گمان وی شیر و خورشید از بازمانده های ایران باستان و یادگار دوران آتش و آفتاب پرستی ی ایرانیان دیرین است.”
اکنون می رسیم به دوره ای که شیرو خورشید نشان رسمی ی ایران می گردد.
بر فلوسهایی که تاریخ ضرب آنها سال 1272 است،نقش شیر و خورشید را می بینیم که بر آنها شیر خوابیده نگاشته شده است. ولی چند سال پس از آن بر فلوسهایی که در سال 1284 و آن نزدیکیها زده شده ناگهان شیر به پا خاسته و برای نخستین بار شمشیر به دست گرفته است! و احتمالأ از همین سالها یعنی در دوران ناصر الدین شاه، این نقش نشان رسمی ی ایران گشته است.
کسروی می نگارد: در زمان ناصرالدین شاه که ایران با دولتهای اروپایی رابطه ی بسیار یافته ناچار از داشتن نشان خاصی گردیده است . و برای این کار گویا دو شکل ذوالفقار و شیر و خورشید را یکی کرده ولی به پاس شکوه امام، بجای ذولفقار شمشیر را که به تنهایی نشانی بوده به دست شیر داده است . از این تاریخ شیر و خورشید شکل ثابتی یافته و همه جا روی شیر به سوی دست چپ و دمش افراخته و گردنش یال دار و پیوسته ایستاده و رویش برگشته به سوی بیرون است.
مگر در نشانهای وزارت خارجه که هنوز شیر به شکل زمان فتحعلیشاه خوابیده است و گویا این تفاوت به جهت های سیاسی و به پاس ارتباطی است که میان آن وزارتخانه با دولتهای بیگانه هست.
” در باره ی تاریخچه ی شیر و خورشید آنچه ما می دانستیم نگاشتیم . ولی بی گفتگوست که از نوشته های کهنه ی وزارتخانه ها به ویژه آرشیو وزارت خارجه و فرمانهای کهنه که در پاره ای از خاندانهاهست می توان آگاهی ی بیشتر به دست آورد. امیدواریم دیگران آنچه میدانند بنگارند تا موضوع هرچه بیشتر روشن و آشکار گردد.”
……………….
برای اطلاعات بیشتر به فرهنگ معین رجوع کردم که در اینجا می نویسم:
1. شیر و خورشید: شکلی مرکب از صورت شیری که در پنجه ی راست شمشیری دارد و بر پشت او آفتاب می درخشد و آن شعار و نشان رسمی ی دولت ایران است.
راجع به تاریخچه ی شیر و خورشید رجوع شود به : تاریخچه ی شیر و خورشید کسروی تبریزی، منشاء شیر و خورشید مجتبی مینوی،درفش ایران و شیر و خورشید سعید نفیسی.
2. سید احمد کسروی در سال 1269 خورشیدی در شهر تبریز دریک خانواده ی اهل علم پای به جهان گذاشت. وی در رشته های تاریخ ولغت و زبان و دین تحقیق کرده و از طرفداران اصلاح و تصفیه ی مذهبی و از مخالفین سر سخت تصوف و عرفان بوده است. وی مردی رک گو و مبارز و در عقاید خود سخت استوار بود. کسروی از طرفداران جدی ی ملیت ایرانی بوده و از بکار بردن لغات عربی دوری می جست و بجای آنها واژه ها و اصطلاحات و ترکیبهایی از ریشه ی فارسی ساخته و بکار می برد. کسروی روزنامه ی پرچم و مجله ی پیمان را منتشر می کرد و تالیفات او بیش از هفتاد جلد است.
کسروی در روز دو شنبه بیستم اسفند ماه 1324 خورشیدی در سن 55 سالگی به وسیله ی خنجر و اسلحه ی کمری به دست برادران امامی، از فداییان اسلام در دادگاه به قتل رسید.
…………………………..
با سپاس از پژوهشگر عزیزمان احمد کسروی
امیدوارم که شما هم از خواندن این مختصر مثل من نه تنها حس کنجکاوی تان ارضاء شده باشد بلکه پس از این به این شیر و به این خورشید خانم که نشا ن سرزمینمان و سر بلندی مان هستند، با شناسایی و عشق بیشتری بنگریم و به امید روزی باشیم که “شیر خفته در وزارت خارجه مان” هم هر چه زودتر به پا خیزد که به شیر خفتن نمی آید !!
ثمینه باغچه بان پیر نظر.
2009-12-30