“هر دم ازین باغ بری می رسد
تازه تر از تازه تری می رسد”.
عاقبت از رنج دل و صبر ما
روز و مَه پرهنری می رسد
از رخ خورشید و ز امواج باد
مژدۀ شور و شرری می رسد
جوش سروش و نفس عشق از
کِلک همایون اثری می رسد
گر شب ما چلّه شد و دیرماند
از دل این شب سحری می رسد
سردی غمنامه چو از حد گذشت
گرمیِ شادی ز دری می رسد
رسم جهان بوده چنین از ازل
خاره گهی با گُهری می رسد
چهری آزردۀ چشم انتظار
زآن مه رفته خبری می رسد
بیت نخست این چکامه وام گرفته از چکامه سراییست که نامش را نمی دانم.
بیست و نهم دی 1388
اتاوا