دَردِ خُماری

چهری ببین از عشق نو گرمی به جانم می رسد

نقش رخ آن دلستان از گلستانم می رسد

گر گاه و بیگه از هنر ازخامه می بارم گهر

یک پرتو زیبا از آن قدسی بیانم می رسذ 

در ماه بهمن ای عجب بوی فوردین می رسد

پیرانه سر دریافتم یار جوانم می رسد

با این که پیمانه کشیم: درد خماری می کشیم

نایی سروشی گفته است رطل گرانم می رسد

گفتم که باید زین قفس ره سوی آزادی کنم

دیدم که زنجیری گران در هر زمانم می رسد

دیدم به ره خار رهی؛ پرسیدمش چون می چمی

گفتا که از جان جهان هم آب و نانم می رسد

دریاب؛ چون با سر شدم؛ در مهر آن دلبر شدم

مهری خدایی بی نیاز از این و آنم می رسد

 

هفتم بهمن ماه 1388

اتاوا

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!