برای من که اهل سیاست نیستم، بحث جدایی دین از سیاست بیشتر به مانند یک مساله اخلاقی است. از تعدادی دوستان سیاستمدار میشنوم “جدایی دین از سیاست در ایران در حال حاضر عملی نیست”، “جامعه ایران ظرفیت ناگهانی این آزادی و جدایی دین از سیاست را ندارد” و هزاران صحبت جهت دار سیاسی دیگر که با تعابیر اخلاقی من سازگار نیست. برای من که از بلوغ فکری و اخلاقی نسل جوان ایران به شعف امدهام و آنرا در این چند ماهه در خیابانهای ایران دیدهام، این حرف قابل هضم نیست که ولو در ظاهر، در ترکیه و لبنان، عراق و اردن، آافریقا و آمریکا این شدنی است و فقط این ما هستیم که لیاقت آن را نداریم. اگر چنین است؛ که من باور ندارم، دیگر دم از فرهنگ و اگاهی خود نباید بزنیم چرا که از همه کمتریم!
نسل جوان ایران میبایست مبانی اخلاقی و معنوی خود را در یک کفه و دین و باور خود را در کفه دیگر قرار دهد، بهترین را بگزیند و سیاست خود را عین آن بسازد. اگر دین من (سوره نسأً، آیه ۳۴) به صراحت مرد را برتر از زن میداند و آنرا در صورت نافرمانی مجاز به تنبیه بدنی میکند، این دین است که مساله دارد. اگر در جایی دیگر هر دو را برابر میداند این خود تناقض است که از خدای دانا بعید. اگر مذهب است که ادیان دیگر را بر نمیتابد و از کافران جزیه میطلبد و آنان را شهروند درجه دوم میداند، این باور است که نیاز به دگر اندیشی دارد. در قرون شانزدهم تا نوزدهم هنگامی که مسیحیان و کلیمیان در قلمرو عثمانی میزیستند، جزیه امری واجب بود. گاهی به نادرست میشنوم که مسلمانان در کنار دیگر ادیان صدها سال در مسالمت میزیستند! هنگامی که مسلمین حاکم بودند و دیگر ادیان میبایست مالیاتی میپرداختند تا در امان باشند روزگار میگذشت و به کام بود. اواخر قرن نوزدهم که برابری و تساوی حقوق بشر مطرح شد، دولت عثمانی به سوی ضعف رفت و مشرکان از پرداخت جزیه سر باز زدند به ناگه تمام دشمنی و کینه بالا گرفت. بیایید معنویت و اخلاق را ارزش دهیم و سیاست خود را بر محور آن و به دور از هر جهالتی پایه بگذاریم.