که گل ياد تو نزديک بهار
مي شکفت در دل و چشما نم
روزي آمد و گذر کرد غريبي
از پس پنجره ام
گل يادت را که زيبا و هنوز غرق مستي بود
چيد و پر پر کرد
دست گلچين آفت داشت
گل ياد تو بيمار شد و مرد
ريشه خاطره ات هم سوخت
و….کنون باز نزديک بهار است
پنجره ..تيره پر از غبار يادت
دل من خسته ز تکرار بهار
مرغکي آمد و خواند
پنجره هاتو بشور
که …گل ياد شفا مي شکفد
ياد را سبز کن و در دل 7 سين بذار