من دلم میخواهد قایقی باشم
در خزر
بر روی آب
مِهر باشم
مِهر ناب
یا که شاید آلونکی
در شهری پُر ز بُرج
عابری در کوچهای پُر ز خاک
لیک کوچهای آرام و پاک
من دلم میخواهد
حرف باشم در کتابی پُر ز راز
درب باشم
دربِ منزلی همیشه باز
بلبلی بر شاخهای پُر ز توت
یا که شاید اشتری در صحرای لوت
من دلم میخواهد
آزاد باشم
مثلِ ماهیِ یونس
شناگری ماهر در خلیجِ فارس
سایه باشم
سایهای در ظهری غمگین و داغ
زاغی بر سرِ سروی سر بلند
کفشدوزکی رنگین در کُنج باغ
یک روسپی در زیرِ پُل
یا که شاید دشت لاری پُر ز گُل
یا که معتادی در رویای حشیش
یا که
من دلم میخواهد سد باشم
بر رودی پُر خُروش
گاتی در اوستا
پُر سُروش
من دلم میخواهد آرامگاهی باشم
پُر ز امید و پیام
یا که نقش قبری در زمینی گمنام
من دلم میخواهد
زن باشم در خیابانی پُر ز خون
اجتماعی باشم عظیم، بر علیهِ مردانِ دون
امریکا
مارچ ٢٠١٠