xxx
رویای سیزده بدر
ریزش قطره های با ران بود
تا که بر آسمان نظر کردم
خشکسا لی ، خوشا به پایان بود
چون ز ا سطوره ها گذر کردم
کاخ ظا لم ، شکسته بنیان بود
خا نه ی عشق را مقر کردم
کین و نفرت نبود و احسان بود
به سرای صفا سفر کردم
بد ستمگر به کنج زندان بود
دوستان را از آن خبر کردم
عصر آزاد و فخر ایران بود
نفس_ خویش ، تازه تر کردم
هموطن شا دما ن و رقصا ن بود
سیزد ه ی عید را ، بد ر کردم
دکتر منوچهر سعا دت نوری
فروردين ۱٣٨۹
xxx