من آن ماهم که اندر لامکانم مجو بیرون مرا در عین جانم تو را هر کس به سوی خویش خواند تو را من جز به سوی تو نخوانم من آب آب و باغ باغم ای جان هزاران ارغوان را ارغوانم سخن کشتی و معنی همچو دریا درآ زوتر که تا کشتی برانم