با من به سپیده زاران بیا
تا رسیده های صبح را بچینیم بسیار
من و تو
مثل دو ستاره ایم
شب را بر نمی تابیم
از تاریکی روشن میگذریم
در سیاهی گوشه ای را پنهان نکرده ایم
پیداست از ما
رسالت انسان
تا پایان این راه جز به تقسیم صبح نمی اندیشیم
در راه نمان
ای نگران تاریکیها
ای دلسوز سایه روشنها
ای که نیمی از ما را در لبخند داری نیمی دیگر را در سکوت
…چشمی اگر بگشایی
شب را به تمام پیموده ای
2003 11 26
شهاب طاهرزاده