آقای موسوی یک بار دیگر بر فراگیر بودن جنبش سبز تأکید کرده است. ایشان گفته است که «راه سبز را طوری باید تعریف و معرفی کنیم که همهی هفتاد ملیون جمعیت کشور حتی مخالفان ما را در بر بگیرد». و سپس در تأکید آن اضافه کرده است «ایران یعنی بیش از هفتاد میلیون شهروند آزاد و با فرهنگ و اعتقادات رنگارنگ. ما از این کثرت و تنوع نمیترسیم. ما اصولگراها را دوست داریم همانطور که همه ی اقشار ملّت مان را. و همه ی فرهنگ های موجود را. و همه ی قومیت ها و همه ی زبان ها را دوست داریم.»
سخنان آقای موسوی، بخشی بیان واقعیت است و بخشی دیگر اعلام موضع. این که جنبش سبز طیف وسیعی از گرایشهای سیاسی و عقیدتی را در بر میگیرد یک واقعیت ملموس و همهدان است. البته آقای موسوی معتقد است که این جنبش، یا به گفته ایشان «راه سبز»، را میتوان چنان تعریف کرد که «همهی … جمعیت کشور» را در بر گیرد. این سخن از بیان واقعیت فرا میرود و بیشتر شعار معروف «همه با هم» آیت الله خمینی را به خاطر میآورد. علاوه بر این، آقای موسوی بر واقعیت تنوع فرهنگی و اعتقادی مردم ایران انگشت میگذارد و اعلام میکند که «همهی اقشار ملت» را دوست دارد و به عنوان نمونه از دوست داشتن «اصولگراها … همه ی اقشار ملت … همه ی فرهنگ های موجود … و همه ی قومیت ها و همه ی زبان ها» یاد میکند.
صرف نظر از زبان و ادبیاتی که آقای موسوی به کار گرفته است به سادگی میتوان دید که او بیش از هر زمان دیگر واقعیت حضور نیروهای مختلف در جنبش سبز را پذیرفته است و سعی دارد که این جنبش را در کلیت آن مخاطب خود قرار دهد. تأکید او بر تنوع آرا و عقاید در درون جنبش سبز نشان دهنده آن است که او به حضور دگراندیشان در درون جنبش سبز اذعان دارد و آن را یک دست نمیداند. او حتا از «مخالفان» خود یاد میکند و خواهان پذیرش حضور آنان در جنبش سبز است. در این گفتار که در دیدار با کمیته دانشجویی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی صورت گرفته است او دیگر از مبانی عقیدتی خود در باره اسلام، امام، انقلاب، نظام یا قانون اساسی جمهوری اسلامی که قبلا آنها را به جنبش سبز تعمیم میداد سخنی به میان نمیآورد. او تنها یک جا از اسلام یا قانون اساسی یاد میکند آن هم برای ابراز این افسوسها که «قرار بود قرائتی رحمانی از اسلام را که سایه ی مهربانی و تحمل را در کشور باز کند داشته باشیم»، و یا «چشم اندازی برای آزادی مطبوعات و رسانه ها آنچنان که در قانون اساسی آمده است نمیبینم». در این گفتار، آقای موسوی بیش از هر زمان دیگر به یک گفتمان دموکراتیک نزدیک شده است.
در عین حال، تلاش آقای موسوی برای گردآوردن همه مردم زیر جنبش سبز از دید بسیاری به رفتار پوپولیستی آقای خمینی در دوران انقلاب و به خصوص پیش از رسیدن به قدرت در پاریس شبیه است. آقای خمینی از «وحدت کلمه» سخن میگفت و از «همه با هم» – شعاری که در عمل به «همه با من» تعبیر شد. رفتار آقای خمینی پس از احراز قدرت با کمونیستهایی که قرار بود آزاد باشند، با ملّیونی که رهبری او را پذیرفتند، با مجاهدینی که او را پدر خطاب میکردند و با میلیونها زن و مرد مسلمان و نامسلمان و فارس و غیر فارس که به او به عنوان یک رهبر مذهبی اعتماد کردند و بعد مغضوب او قرار گرفتند و یا حقوق و آزادیهایشان پایمال شد هنوز در خاطره جمعی و فردی ایرانیان زنده است. با این سابقه ذهنی، ایرانیان حق دارند در گفتار کسانی که در صحنه سیاسی ایران ادبیاتی مشابه به کار میبرند تردید کنند و صداقت آنان را زیر سؤال ببرند.
جنبش سبز با نامزدی آقای موسوی در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته شکل گرفت و به این ترتیب بیش از هر کس دیگر به نام او ثبت شده است. ولی در تحولات بعدی، جنبش از طیف طرفداران آقای موسوی و حتا کسانی که به صورت تاکتیکی به او (و آقای کروبی، نامزد دیگر انتخابات) رأی داده بودند فراتر رفت و به یک حرکت وسیع اجتماعی برای آزادی و دموکراسی تبدیل شد. مقاومت آقایان کروبی و موسوی در برابر سرکوبی که جناح حاکم بلافاصله پس از انتخابات به راه انداخت عملا آنان را در کانون این جنبش قرار داده است – مقاومتی که همواره مورد تحسین قاطبه فعالان جنبش سبز بوده است. ولی تأکیدات گذشته این آقایان بر اسلام و نظام جمهوری اسلامی، قانون اساسی این نظام، دنباله روی از خط امام و بازگشت به دهه اول انقلاب، آنان را از نمایندگی بخش بزرگی از جنبش سبز باز داشته است.
در عین حال، در طول ماههای گذشته ما شاهد آن هستیم که آقای موسوی به تدریج از تأکید بر معتقدات شخصی خود و تعمیم آن به جنبش سبز کاسته و تنوع عقیدتی و سیاسی این جنبش را به رسمیت شناخته است. پذیرش این تنوع و تأکید بر خواستهای مشترک نیروهای فعال در جنبش سبز یک شرط لازم برای احراز مقام رهبری این جنبش است. جنبش سبز یک خواست محوری دموکراتیک دارد که به تعبیر آقای موسوی در «انتخابات آزاد رقابتی غیر گزینشی» خلاصه میشود. این یک خواست دموکراتیک و مشترک همه نیروهای شرکت کننده در جنبش است و فرای اعتقادات و گرایشهای سیاسی، مذهبی یا ایدئولوژیک این نیروها قرار میگیرد. رهبری جنبش نیز تنها میتواند بر خواست مشترک این نیروها و مستقل از اعتقادات و گرایشهای متنوع آنان تأکید بورزد – و این یعنی که در عین حفظ اعتقادات و گرایشهای خود از تعمیم آنها به جنبش احتراز کند.
همان طور که در بالا گفته شد، آقای موسوی در اظهارات اخیر خود بیش از هر زمان دیگر به تنوع جنبش سبز صریحاً و به خصوصیت دموکراتیک آن تلویحاً اذعان کرده است. در عین حال، اشاره شد که هنوز بخشی از دموکراسیخواهان (به شمول نیروهایی در درون جنبش سبز) به سابقه «خدعه» آقای خمینی در جریان انقلاب، به کسانی که ادبیات مشابهی را به کار میگیرند و یا پیروی از او را سرمشق خود قرار دادهاند به دیده تردید و بدگمانی نگاه میکنند. آقای موسوی سعی دارد اعتماد همه فعالان جنبش سبز را کسب کند. او در این مورد گفتار خود را به تدریج تغییر داده است. ولی این مقدار در فضای سیاسی متأثر از تجربه تلخ خمینی کافی نیست. او لازم است این گفتار را با کردار مناسب نیز همآهنگ کند تا بتواند اعتماد بیشتری ایجاد کند.
شکستن مرز خودی و ناخودی – نه فقط در گفتار و بلکه در کردار – یکی از این موارد است. آقای دکتر ملکی که اخیرا پس از یک بازداشت سرکوبگرانه دیگر از زندان بیرون آمده بود اشاره کرد که رهبران جنبش حتا در دیدار با زندانیان و خانوادههای آنان و قربانیان دیگر به نوعی این مرز را حفظ کردهاند. از این گذشته، آیا آقای موسوی مشاورانی از طیف ناخودیها (مثلا لاییکها) نیز برای خود برگزیده است؟ و یا اگر ایشان در توضیح این که «همه ی اقشار ملّتمان را» دوست داریم برای مثال از دوست داشتن «اصولگراها» یاد میکند میتوان تصور کرد که با همین لحن از دوست داشتن چپ غیر مذهبی، سلطنت طلبان یا بهائیان نیز یاد کند؟ مگر نه این که همه اینان در تعبیر «همه ی اقشار ملّتمان» با «فرهنگ و اعتقادات رنگارنگ» میگنجند؟!
آقای موسوی در گفتار بسیاری از مرزهای خودی و ناخودی را شکسته، و پذیرفته است که جنبش سبز بسیار وسیعتر از یک گرایش یا گرایشهای خاص سیاسی، ایدئولوژیک یا مذهبی است. او پذیرفته است که وجه مشترک این جنبش خواست «انتخابات آزاد رقابتی غیر گزینشی» است و نه الزاما اسلام، خط امام، نظام یا قانون اساسی جمهوری اسلامی. یعنی که جنبش سبز یک جنبش دموکراتیک است – جنبشی فرای عقاید مذهبی و آرمانهای سیاسی نیروهای شرکت کننده در آن. ولی تنها با شناخت و اذعان به این واقعیت در کردار است که میتوان اعتماد نیروهای متنوع فعال در جنبش سبز را به دست آورد و یک رهبری متناسب با آن را شکل داد. و تنها چنین رهبری است که میتواند به گفته آقای موسوی به «تبیین شعارهای درست و منطبق با خواسته های به حق مردم» بپردازد، «شعارها را با دقت و درست انتخاب» کند «و سپس بر سر تحقق آن ها» بایستد.
From: Iran Emrooz