من از این صخرههای سخت ساحل ها
که بر پیوند موج و ساحل مقصود دیوار است بیزارم
من از هر مانعی در خشم و دلگیرم
من از ساروج این بارو
من از سیمان و از زنجیر این گودال سر بسته
من از دیوارههای این خراب آباد صاحب نام بیزارم
و شاید نام شوم این مظاهر هم
مرا تلخ و غم انگیز است
من از بالا بلندیهای پوشالی
من از این طبلهای پوچ و تو خالی
من از این ببرهای کاغذی
بتهای رنگین سفره
از سگهای چوپان پیشه
اما آشنا با گرگ بیزارم
فرا خوانید یاران را
به سوگ خون گرم مانده بر پهنای جنگلها
فرا خوانید پیمان بستگان و هم سرودن را
به نقش نیمه جان مانده بر گودال سنگرها
که با هیبت فرو کوبند
دیوار بلند سیل ساکن را
برای شستشوی خون داغ و تازه جنگل
که از دروازها
از کوچه ها
از پشت دیوار بلند شهر
بوی خون تازه میاید
به پا خیزیدای یاران
شماای هم قسمهای ندیده آشنا با هم
شریک خون سرخ و داغ پیمان ها
شماای بهترین اولاد عصر ما
به پا خیزید از ذلت
و بگشایید زنجیر اسارت را از این ملت
که اینک التهاب انقلاب از چهرهها پیداست
و در هر گوشه جنبشهای آزادی
قلوب مرده را امید میبخشد
و سوگند کهن بار دگر تکرار میگردد
سرودت را بخوانای یادگار جنگل خونین
بخوان یاران هم پیکار دوشین را
و برج و قلعه ضحاک را با خاک یکسان کن
Mahmoud Seraji
M. S. Shahed
mahmoudseraji.com