دختری شکست خورده از عشق که میخواست خود کشی کند؟

دختری شکست خورده از عشق که میخواست خود کشی کند؟

درست است که زندگی برای خیلی ها زیبا است و برای خیلی ها هم که بقول معروف الکی خوش هستند و بیخیال و بی تفاوت دردها و مشگلات دیگران برایشان اهمیتی ندارد و میخواهند خودشان را بکوچه علی چپ  بزنند و بخواهند در باره زشتی ها و بدیها چیزی ندانند و اهمیتی ندهند و با قربانی را مواخذه کنند که تقصیر خودت بوده و بایست بیشتر و بهتر مواظب بودی  مگر گفته های سعدی را نخوانده ای که مرتب هشیار میدهد که مواظب باش.

نمیدانم شما در روزنامه ها و مجلات الکترونیکی و غیره اینهمه ماجری نخوانده اید که دخترک و زن بیچاره خود سوزی کرد  خود کشی کرد … خوب جواب چیست کم محلی و بمن چه و یا انشاالله دروغ است. خیر ما بایست ریشه این ماجری را پیدا کنیم و سعی نماییم که آنرا درمان نماییم با انکار مرض  بیماری از بین نخواهد رفت بایست به درمان برخاست.

دختران و پسران بایست بدانند که هیچکس مجبور نیست که آنان را دوست بدارد و خودش را برای آنان قیمه قیمه کند همانطوریکه آنان هم حاضر نیستند با پسران بیسواد و بد ترکیب یا دختران خنگ و زشت دوست بشوند و یا ازدواج کنند. هرکسی در هر حدی برای خودش طرفدارانی دارد منتهی وقتی بخواهد دختری و یا پسری در حد خود و یا بیشتر را برای مثلا ازدواج انتخاب کند ممکن است مشگلات دیگری هم بروز کند. به عبارت دیگر انتخاب کسی که داوطلبان بسیار ی دارد مشگل است.

نسرین یک شاگرد خوب من بود که با پسری دوست شده بود بخاطر اینکه بعدها با او ازدواج نماید. آنان برای اینکه مشگل اجتماعی و درگیری با پاسدار و غیره را نداشته باشند با هم ازدواج موقت کرده بودند. ولی متاسفانه پدر و مادرشان در جریان نبودند. اصغر که بچه خوش تیپی بود با نسرین آشنا شده بود و متاسفانه از وی سو استفاده میکرد و علاقه و عشقی از طرف او در میان نبود. بعد هم با یک دختر بسیار زیبا تر و ثروتمند آشنا شد و با او ازدواج کرد. هر دو آنان دانشجوی دانشگاه بودند نسرین دانشجوی بسیار درخوانی بود و اصغر علاوه برا استفاده جنسی از وی استفاده درسی هم میکرد.

نسرین که علاوه بر اینکه دانشجوی من بود به خانه ما رفت و آمد هم داشت و به بچه های من کمک درسی میکرد. یکروز دیدم که خیلی پریشان است و بسیار ناراحت و درب کیفش را باز کرد و یک نامه که اصغر برایش نوشته بود را بمن نشان داد. که از او خواسته بود با گرفتن یک هدیه ازدواج موقتشان را باطل کند. نسرین یک دختر با هوش و تحصیکرده و بسیار درس خوان بود البته زیبایی سرشار شهپر را نداشت و نه ثروت فوق عاده اورا ولی یک دختر در سطح خوب بود. دختری که داشت فوق لیسانس میخواند و دبیر مدرسه های اسم و رسم دار ملی هم بود. سن او هم بزحمت شاید بیست پنج بود.

گفت میخواهد که خودکشی بکند زیرا آبروی خانواده اش را خواهد ریخت اگر بفهمند که او زن موقت اصغر شده بود و با اورابطه زناشویی هم داشت. گفتم اصغر آدمی نیست که بخواهد ترا دنبال کند زیرا زن گرفته و شهپر هم بسیار حسود است و کله اصغر آقا را خواهد برید اگر در مورد شما مطلبی بداند. این است که از جانب او راحت باش ولی خوب در زندگی این چیز ها هست هیچکس مجبور نیست که کسی را دوست بدارد و یا به دوستی اش ادامه بدهد حتی فرزندان هم پدر و مادرانشان را در موقعی که به آنان محتاج هستند و عشق آنان را میخواهند رها میکنند و دنبال دل خودشان و زندگی خودشان میروند. پدری که همه دارایی خود را به دخترش داده تا بتواند یک ازدواج موفق داشته باشد حالا با کم محلی دختر روبرو شده و دختر حتی سال بسال هم به دیدار او نمیرود. متاسفانه مردم اینطورند.

حال که یک فرزند دختر و یا پسر پدر یا مادر فداکار خود را رها میکند این چه توقعی است که تو داری که اصغر دختر بسیار زیبایی مثل شهپر را که ثروت و موقعیت اجتماعی بالایی دارد ول کند و دنبال عشق تو بیآید. باحتمال او از ترس پاسدارها با تو ازدواج موقت کرده بود که آنان مزاحمتان نشوند. باری دختر خوب من سر زلف تو نباشد سر زلف دیگری .این آدمها قابلیت عشق های عمیق را ندارند و هر آینه ممکن است که فیلشان هوای هندوستان کند. با دیدن یک چهره زیبا تر دوباره عاشق میشوند و معشوقه اول را تنها میگذارند. تو اگر بخواهی بیشتر پاپیچ او شوی ممکن است با دشواریهای دیگری روبرو شود. ولش کن.  کسی که تورا دوست ندارد نخواه خودت را به او زورچپان کنی حتی اگر این کس فرزند خودت باشد.

زندگی محل مبارزه است سعی کن تو هم ثروتمند شوی و یک شوهر بهتر از او گیر بیاوری. همه که مجبور نیستند که عاشق و بیقرار تو باشند. این خودکشی تو یک نوع افتخار برای اصغر خواهد بود که به خودش غره شود که دختری بخاطر او خودکشی کرد. تو قوی شو ثروتمند شو و توقع نداشته باش. کار تو یک کار قانونی اسلامی بوده است و اگر برفرض هم خانواده ات ترا نخواهند میتوانی با در آمد خوبی که داری حتی مستقل زندگی کنی وحتی از گوشه ای از تهران بزرگ هم به گوشه ای دیگر بروی.

متاسفان بسیاری از شاگردان و دانشجویان سابق و یا دوستانم خود کشی کرده اند و آمار خودکشی ها بایست زیاد باشد و مشگلی جدی است گرچه به آن محل نمی دهند و زیر سبیلی درش میکنند.

بایست جوانان اینرا بدانند که ممکن است ده ها دختر و یا پسر به آنان جواب رد بدهند و یا بخواهند از آنان سواستفاده مالی و یا جنسی بکنند ولی آنان بایست قوی باشند و خودشان را آماده کنند که از شکست ها نهراسند و پیش بروند. حتی مردان و زنان بزرگ و موفق دنیا هم شکست های زیادی در زندگی خورده اند و متاسفانه شکست و مرگ و مرض هم جزیی واقعی از زندگی انسان است.

نسرین خودکشی نکرد و ادامه تحصیل داد و به اروپا رفت و دکتری گرفت و بسیار در زندگی موفق شد ولی من از اصغر با آن زن زیبا و ثروتمندش خبری ندارم ولی میدانم که به اندازه نسرین ترقی نکرده اند. اگر نسرین این نوشته مرا خواند بایست بداند که من به داشتن همچنان دوستی و دانشجویی مثل او همیشه افتخار کردم. نسرین داستانهایی زیبا هم مینوشت که در آنها نام خودش را افسانه مینهاده است. بهر حال اسم مستعاری که نسرین برای خودش انتخاب کرده بود افسانه بود. شاید شما هم داستانی از  او در مجله ها خوانده باشید که میگفت که خودکشی نوعی فرار از مسولیت و تنبلی است و یک نوع مرض است که انسان پر توقع میخواهد که همیشه موفق باشد و همه مردم هم اورا دوست بدارند و برایش سینه چاک باشند در صورتیکه مردم تنها در فکر خودشان نفع شخصی شان و گرفتن امتیازاز دیگران است و بس یک روز سرت مث سر شاه است و فردا یک دیو دژن هستی؟

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!