شال نارنجی

چه کسی بود که از کوچه پشتی خانه صدایم کرد؟

از روی تخت بلند شدم. پرده را کنار زدم. سرم را بیرون پنجره انداختم تا صاحب صدا را ببینم. گوستاو زودتر از من از پنجره بیرون رفت تا سر و گوشی آب بدهد. گربه هم بی آنکه عجله ای بکند در را باز کرد تا از پله ها پایین برود و برایم خبری تازه از صدا بیاورد.

ملافه های شسته شده ام را در حیاط دیدم که باد گرم جزیره به رقص شان در آورده بود. حس کردم که ملافه ها با چشمان تمام باز، در حال تماشای من هستند. دستم را به سمت شان تکان دادم تا حالی ازشان بپرسم. بی آنکه تعجبی از حرکتم داشته باشم، با صدای بلند کوتاه داد زدم حالتون چطوره ملافه های رقصنده در باد؟ ملافه ی فیروزه ای در حالی که کمرش را تکان می داد گفت: بهترین حال را دارم امروز. پس از سالها زندگی در جزیره نم هوا عرق ما را در آورده و حالا که در حال خیس شدن هستم بهتر دیدم با باد برقصم چون دلم می خواهد شرشر آب در میان خطوط باریک و پهن پارچه ام راه بیافتد.

در حالی که تمام سعی ام را می کردم همسایه ها صدایم را نشنوند در ساعت شش و یازده دقیقه ی صبح به ملافه ی فیروزه ای گفتم: رفیق جان از اینکه از زندگی همین لحظه ات لذت می بری خوشحالم. برایت خیسی پر عطری آرزو می کنم چون حتما لازم است که این حس به سراغت بیاید.

گربه و گوستاو به داخل اتاق خواب آمدند و گفتند: صاحب صدا را پیدا نکردیم ولی شال نازک نارنجی رنگی پیدا کردیم که نام مارسیا در گوشه ی سمت راستش حک شده بود.

با لبخند گفتم: رفیق جان هایم این نشانه ی نزدیکی مارسیا به ماست. خودتان بهتر از من می دانید مارسیا قبل از آمدن نشانه های خودش را می فرستد تا با دیدنشان آمادگی آمدنش را داشته باشیم.

خورشید در بالادست آسمان با دستمال شرابی رنگی، صورتش را که خیس عرق شده بود را پاک می کرد. ملافه ها به تاباندن کمر و پوست پارچه ای شان ادامه می دادند و ما سه نفر میز صبحانه را آماده کردیم.

گوستاو شال مارسیا را به گوشه ی دیوار شمالی خانه برد تا با کمک میخ های ریز نشانه ی مارسیا را به دیوار وصل کند. گربه ی خانم میشیگان پوستر بزرگ مارسیا را به دیوار سفید اتاق پذیرایی چسباند تا ما روزمان را با تماشای صورت ناز مارسیا شروع بکنیم.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!