شنبه 2 مرداد 1389
پنجم امرداد ماه ۱۳۸۹
سی سال پیش پدرم با چشمی گریان و دلی افسرده خاک وطنش را ترک گفت، در این آرزو که با رفتنش آرامش و صلح از دست رفته به ایران عزیزش بازگردد، خون هموطنانش در آشوب انقلاب بر زمین نریزد و بیگانگان با گسترش دامنۀ ستیزخانگی سودای تعرض به ایران در سر نپرورانند.
اما، نه تنها آرزوی او بلکه آرزوی هیچ یک از ایرانیانی که به امید دسترسی به آزادی ها و حقوق بشر به پیشباز انقلاب رفتند برآورده نشد. کسانی بر وطن دلبندش مسلط شدند که در این سال ها با ایران و فرزندانش آن کردند که هیچ دشمن بی رحمی در تاریخ نکرده بود. اینان از خونریـزی و خــرابی های بی شمار، از ستیز با همۀ حقوق و آزادی های مردم ایران، از ماجراجویی و جنگ طلبی، از هدر دادن سرمایه های انسانی و مادی وطن و از تحقیر نام بلند ایران در جهان، یک لحظه هم دست نکشیده اند و من یقین دارم که نخواهند کشید.
می گویند، و درست می گویند، … >>>