بیماری داشتن مذهب ; آیا امام دوازدهم آمده است یا نه؟

بیماری داشتن مذهب  آیا امام دوازدهم آمده است یا نه؟

سیروس میگفت از روزی که خود را شناخته ام و کودکی شاید سه ساله بودم مشگل مذهبی داشتم. اولین بار که سلام کردن را یاد گرفتم دیدم کسانی دیگر که بهایی بودند بهم میگویند الله ابهی و من هم فکر کردن اینهم یک نوع سلام است این بود که بادیدن پدرم که از سرکار باز میگشت با خوشحالی بسویش دویدم و بخاطر خود خواستم که بگویم که من یک سلام بلند تر بلد شده و شنیده ام . این بود با صدایی بلند و با خوشحالی تمام گفتم الله ابهی. پدر من که یک مسلمان بسیار مذهبی و سخت گیر بود یک کشیده محکم و جانانه به چهره من نواخت و از اسلام محمدی ناب در برابر مذهب ضاله بهاییت دفاع فرمود شاید از ترس اینکه بچه سه ساله اش با گفتن الله ابهی که یک سلام بهایی است به جهنم سرازیر شود.

من با چشمان اشگبار از پدرم فرار به آغوش مادرم پناه بردم زیرا سبب خشم پدر را نمی دانستم. مادرم در حالیکه اشگ در چشمانش حلقه زده بود مرا در آغوش گرفت گفت عیب نداره گریه نکن پسرم. دایی جوان من میخواست که به پدرم حمله کند که گویا مادرم مانع شده بود. بهر حال شب از مادرم پرسیدم که چرا پدرم به من سیلی زد. گفت برای اینکه تو یک سلام بهایی را گفتی.

یک روز عیدنوروز که برای دیدار یک فامیل بهایی بسیار ثروتمند و متشخص میرفتیم بعد از اینکه پدرم و مادر و من از اتوموبیل پیاده شدیم و به طرف خانه اشرافی و قصر مانند فامیل بهایی میرفتیم پسر آن شخص که با من همسال و همبازی بود بطرف ما دوید و با صدایی بلند گفت الله ابهی من فکر میکردم که اکنون پدرم یک سیلی محکم به گوش بهاالدین خواهد زد ولی برعکس وی با مهربانی خاصی دستی به سر او کشید و نمیدانم جوابش را چه داد.

باز از مادرم پرسیدم که چرا پدر بهاالدین را که به او الله ابهی گفته بود نزد. مادرم باز سکوت کرد و هیچ نگفت. هنگامی که پدر و مادر سر دین باهم نزاع و جدال میکردند و هر کدام با صدای بلند با هم گفتگو میکردند. پدرم با عصبانیت اتاق را ترک کرد. نزد مادرم دویدم و گفتم باز که شما سر الله ابهی دعوا میکردید. گفت بله آخر من بهایی هستم و او مسلمان گفتم شما سر چه دعوا میکنید گفت سر آمدن حضرت باب  او میگوید که باب دروغ است و بایست منتظر امام بشوید و من میگویم که او ظهور کرده است. خوب مامان جون شما هم منتظر امام بشوید و به گفتگوها پایان دهید. در حالیکه اشگ در چشمانش موج میزد گفت نمیشود کتمان حقیقت کرد امام آمده است و تیربارانش کردند من چطور بگویم نیآمده است؟ گفتم همان طوریکه پدر میگوید که نیآمده و بایست منتظرش باشیم. من تنها پنج ساله بودم.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!