تجربهء دو دههء اخير ايران (که طی آن فکر اعمال اصلاحات اجتماعی ـ سياسی در راستای دموکراتيزه کردن سيستم سياسی کشور مطرح شده) نشان می دهد که رژيم ايدئولوژيک ـ مذهبی حاکم بر ايران فاقد ابزارهای لازم برای روز آمد شدن، و انعطاف پذيری کافی برای تن دادن به اصلاحات، است و، در نتيجه، کوشش در راستای اعمال اصلاحات، صرفاً و در بلند مدت، و خواسته و ناخواسته، مبدل به وسيله ای برای حفظ و استمرار رژيمی غيردموکراتيک می شود که بنيادش بر مقاومت در برابر انسانی شدن فضای زندگی مردمان و تحميل نگرشی فسيلی و نابهنگام بر آنان است