کوچهها را فرش کردند تا خدا را مهمان کنند
هر مقالی قیل و قالی شد در آن غوغای خلق
حوریان را راهبه تا خدا را زاهد و گریان کنند
آنکه حوری را ندانست رمز و راز دلبری
خود حجابی شد تا که عشق را پنهان کنند
طبل زهد دانایی زدند هر صبح و شا م
تا که غافل را چون حوری عاشق نسیان کنند
انکساری را زدند بر قامت آینه ها
تا که غافل را دچار وهم بی پایان کنند
رنگ بی رنگی زدند بر شرب سرخ فام عاشقی
تا که لیلا را اسیر کوی بی نامان کنند.