«سخن های روز : »مرگ بر سكولار

 ابراهيم سالك – خودنويس

دوستي تعريف مي‌كرد كه .. پدرش – كه كشاورزي بود ساده و اهل شهري كوچك در كردستان و از قضا هم‌دلي هم داشت با حكومت جمهوري اسلامي ومعتقد بود «اينها بد مردم را نمی‌خواهند»-  جمعه روزي با اصرار دوستم را همراه  می‌كند با خودش براي نماز جمعه. بعد از نماز، به مناسبتی راه پيمايی‌ای می‌شود و در ميان مرگ باران‌هاي معمول از قضا شعار «مرگ بر سكولار» هم داده مي‌شود، كه پدر دوستم و خود دوستم هم آن شعار را با هيجان مي‌دهند. بعد از بازگشت به خانه پدر مي‌پرسد: «پسر! حالا ما اون شعار رو داديم. ولي حالا خودمونيم، سكولار اصلا يعني چي؟». دوستم براي پدرش سكولار را توضيح مي‌دهد و مي‌گويد: «پدرم چند دقيقه‌اي به فكر فرو رفت و بعد گفت: “اين كه چيز خوبيه!” وبعد ساكت شد.» دوستم تعريف مي‌كند كه از آن به بعد پدرش هيچ گاه از جمهوري اسلامي تعريف نكرد و ديگر هيچ وقت به نماز جمعه نرفت…   

من ديگر در هيچ حرکت اعتراضي “الله ‌اکبر” نمي‌گويم – اندیشه

قبل از هرچيز الان دقيقا وقت اين حرف‌ها است. در اعتراضات خياباني سال 88 من در خيابان بودم. به همراه بسياري از همفکران خودم که هيچ اعتقادي به الله نداشتيم، شعار الله اکبر سر داديم تا از نمادي اعتراضي براي ايجاد اتحاد استفاده کنيم. اما همين شعار بعدها چماقي بر سر ما شد که جنبش سبز اسلامي بوده است و هرکس به اسلامي بودنش معتقد نيست، سبز نيست! حتي همين دستمايه‌اي براي جانب‌داري از حکومت اسلامي شد. بنابر اين من هرگز از اين پس چنين نمي‌کنم و چيزي را که به آن اعتقاد ندارم ( از سر مصلحت و براي اتحاد)  بر زبان نمي‌آورم. به نظر من بايد شعار همه‌گير تري براي سرداده شدن در حرکت‌هاي اعتراضي  انتخاب شود.

تا دیر نشده باید انتخاب کرد: مردم یا حکومت؟ – الاهه بقراط – کیهان لندن

هنگامی که سخن از «آزادی، عدالت، حقوق ملت» (سخنان میرحسین موسوی) به تیتر نخست خبررسانی‌های مخالف حکومت تبدیل می‌شود، از آزادی چه کسانی، از عدالت برای کی و از حقوق کدام ملت سخن می‌رود؟ این پرسش بسیار اساسی است زیرا پاسخ حکومت به آن کاملاً روشن و صریح است: آزادی یعنی آزادی نه حتی موافقانش بلکه فقط آزادی مریدانی که چاپلوسی‌شان دیگر به سطح تهوع‌آور رسیده است. عدالت نیز برای همان‌هاست. ملت‌‌اش نیز همان‌ها هستند. بقیه، «ضدانقلاب» و «فراری» «وابسته» و  . س و خاشاک»اند.  پاسخ مدافعان دمکراسی و حقوق بشر نیز کاملاً روشن و صریح است: آزادی یعنی آزادی دیگران. عدالت برای هر آن کسی که حقی از او پایمال شده است و ملت یعنی همه ایرانیان حتی آنها که با دمکراسی و حقوق بشر مخالفند و باید حقوق‌شان در چهارچوب همان دمکراسی و حقوق بشر حفظ شود. ولی در لابلای انبوه سخنان آزادی‌خواهانه و عدالت‌جویانه «سران جنبش سبز» به غیر از آن بخشی که در هفته‌های  اخیر صراحت بیشتری یافته و صرفا به ایستادگی آنها در برابر دولت کنونی مربوط می‌شود، نمی‌توان فهمید منظور کدام  خودی و کدام ناخودی است که مرزشان در حال از میان برداشته شدن است.

با این همه به نظر می‌رسد با حساس‌تر شدن موقعیت جهانی ایران، این صراحت و در نتیجه صف‌آرایی ناشی از آن، شدت می‌یابد. فرصت اما تنگ است. این حکومت با توصیه‌های «مشفقانه» و «دلسوزانه» ی میرحسین موسوی بر سر «عقل» نخواهد آمد. حکومت عقل و محاسبه‌های خود را دارد. اینکه ممکن است حسابش مانند همهء دیکتاتوری‌ها غلط از آب در بیاید، فکر آن را به خود مشغول نمی‌کند زیرا خود را دمکرات‌ترین و بهترین حکومت جهان می‌پندارد، به ویژه آنکه رسالت جهانی نیز برای خود قائل است. این دیگران هستند که باید تصمیم بگیرند و انتخاب  کنند که آیا عقل خود را در اختیار حکومت قرار می‌دهند و یا آن را در خدمت مردم به کار می‌گیرند. در آن سوی بحث بی‌سرانجام خودی و ناخودی و «توصیه‌های دلسوزانه و مشفقانه» یک واقعیت مسلم وجود دارد: راه این حکومت و این مردم، دیگر هرگز یکی نخواهد شد. حکومت راه خود را خواهد رفت و مردم نیز راه خویش را در پیش خواهند گرفت. شخصیت‌های مؤثر نیز باید دیر یا زود انتخاب کنند: حکومت یا مردم؟! هر دو را با هم، نمی‌توان داشت! اهمیت این انتخاب، اگر به سود حکومت صورت گیرد در این است که مردم (و برخی از نیروهای سیاسی که نقش ستاد پشتیبانی را بازی می‌کنند) تکلیف خود را می‌فهمند و به فکر چاره‌ای دیگر خواهند  افتاد. و اگر این انتخاب به سود مردم انجام شود، اهمیت‌اش  در نقشی است که می‌تواند در راندن خطر از فراز کشور بازی کند و سبب تغییرات اساسی در داخل و سیاست جهانی نسبت به ایران شود. تا ابد اما نمی‌توان در سیاست داخلی روی دو صندلی نشست و فکر کرد می‌توان بر سیاست خارجی تأثیر گذاشت چرا که سیاست جهانی سرانجام یکی از آنها را از زیر این شخصیت‌های مؤثر خواهد کشید

اگر ما شاهد یکی از تاریک ترین لحظات در تاریخ خود هستیم به آن دلیل است که نظام ولایت را هنگامی خلق کرده ایم که نا آزاد بوده ایم. نتیجتا نه تنها خود را ر از قید و بندهای استبداد رها نساختیم بلکه غل و زنجیر احکام دین را بدست و پا و گردن خود نیز بستیم. آزادی را نباید سطحی بنگریم و یا به تعبیر و تعریف الله و الله پرستان از آزادی تن دهیم. در گفتمان اسلامی تنها یک نوع آزادی میتواند وجود داشته باشد و آنهم آزادی در اطاعت است و عبودیت. این نوع آزادی را دین قرنها پیش از آنکه بر مسند قدرت بنشیند نهال ش را در ذات ما کاشته بوده است………اطاعت و عبودیت است که انسان را به فساد میکشاند، نه آزادی. بنا براین پیش از آنکه به حکومت و نوع آن بیاندیشیم، پیش از آنکه به نیازهای مادی و فقر و محنت و تنگدستی پاسخگو باشیم، باید انسان را بجوییم. باید شان و مرتبت انسان را دو باره تعریف و تعیین کنیم. و این را زمانی به ثمر میرسانیم که یو غ الله را از گردن انسان بر گیریم و یو غ انسان را بر گردن الله بیاندازیم. تنها در آزادی ست که انسان میتواند خود را شناسایی نموده و بر خود چیره شود. ما باید به زندگی گوسفندوار نه بگوییم. ما باید حیثیت و حرمت را به انسان باز گردانیم و بجای آغازیدن با نام الله با نام انسان آغاز کنیم. پس پیش بسوی انسان.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!