در رثای مسگر شوشتری که در جواب آهنگر بلخی، گردن زده شد:
آه، ای ضرباهنگ پتک بزرگ
بر دیگ مسی!
آیا بلندی آنقدر،
که به گوش عرش هم برسی؟
ستبر- شانه ای، بزرگ مردی، بس مغرور
سر به گریبان، خزیده به کنج زندان نمور،
آرام آرام در خویشتن خویش میلغزد….
مسگر،
به بیگناهی خویش ایمان دارد،
پس چندی دیگر آزاد خواهد شد….
جان خسته اش از بند بدن..
در روزی که شاید کبوتری،
لختی بر طاق بلند دکان محقرش
چون زائری طواف کند.
عجبا! دادگستران،
فرزندانش را به گروگان گرفتهاند،
تا به اختگی اش اعتراف کند
شهریور ۱۳۸۹