فرهنګ استعماری و سو استفاده از باورهای مذهبی و قومی یا سیاسی

فرهنګ استعماری و سو استفاده از باورهای مذهبی و قومی یا سیاسی برای اینکه ملتی یا ملتهایی را به زانو در آورید تا متیوانید بین آنان اختلاف بیاندازید و بر آتش نفاق بدمید کارهای بزرګ را به اشخاص پست بدهید به عدالتی را ارج بنهید تا این ملت برده وار زندگی کنند و تنها در فکر منافع شخصی خودشان باشند وبه اجتماع کاری نداشته باشند.  ظلمهای بسیار بر جامعه بهایی ایران روا شده است و بسیاری از آنان ناحق و ناروا کشته و یا شهید شده اند.  باورهای عمیق دینی آنان باعث شده است که قربانیان بیشماری داشته باشند.  متاسفانه با انصاف و عدالت با آنان برخورد نشده است.  ولی آیا همه آنان با انصاف و عدالت با دیگران برخورد کرده اند.  کسانی هستند که به بهاییان اعتماد و اطمینان کرده اند که متاسفانه آنان هم در همین شرایط سخت و دشوار توزرد از آب در آمده اند. مال دیگران را خورده اند و با بی انصافی از اعتماد دیگران سو استفاده کرده اند.  همین گروهی که اینقدر زجر و ناراحتی وکشت کشتار کشیده اند براحتی از اعتماد دوستی و یا فامیلی سو استتفاده کرده اموال دیگران را ربود اند و ککشان هم نگزیده است.

  متاسفانه دین نمی تواند انسانهایی والا بسازد حتی در دوره ای که مردمان آن دین در فشار و بی عدالتی قرار دارند. یاد حرف ملا نصرالدین افتادم که داشت گاوی را میزد مردم گفتند که چرا این گاو بیچاره در بند را میزنی گفت که گاو دیگرم فرار کرده است گفتند خوب او فرار کرده اینرا چرا میزنی  گفت این پدر سوخته هم را اگر ولی کنی و یا اگر امکانی بیاید کمتر از آن  دیگر نیست.  ایکاش بجای این همه دین ایمان و مسجد و کلسیا معبد و کینسه  یک جو دوستی محبت وعشق وجود داشت و همه همدیگر را دوست داشتند و بهم کمک میکردند و زندگی را برای هم سخت نمیکردند.  متاسفانه خودباوری و باوری های دینی عوض اینکه موجب دوستی سلام وسلامت باشد میرود تا بصورت حربه ای در دست استعمار و استحمار بین المللی در آید و همه را بجان هم بیاندازد.  متاسفانه کسانی هستند که هم از طرف مسلمانان بنام بهایی غارت شده اند وهم بنام مسلمان از طرف بهاییان واین از همه دردناکتر است که انسان از طرف دو سیستم مورد جفا و جور قرار بگیرد.  یاد گفته ای از استاد دانشگاه می افتم که گفت ایکاش که حضرت باب وحضرت بهاالله بجای ادعای پیامبری خدایی میگفتند که فیلسوف و نویسنده گانی هستند که برای آسایش و بهتر زیستن بسر راهنما میخواهند باشد واین است کتابهای ما و این است گفتار وکلام ما و اگر بدون غرض و مرض هم کتابهای ایشان خوانده شود همه پراز رهنمایی و گفتارهای ونوشته های آموزنده است منتهی نان روحانیون آجر نخواهد شد. زیرا در بهاییت روحانیت و شغلی بدین نام وجود ندارد و شاید علت اصلی مخالفت روحانیون هم همین است ولی در این میان این ما هستیم که قربانی ادیان الهی میشویم و زندگی دو روزه خود را با هزار ناراحتی دیگر توام میکنیم.  از همان کودکی بایست مشگل دین را بکول بکشیم تا هنگامیکه پیر و افتاده می شویم؟  آیا این درست است که سر یا باور ما اینهمه درد سر داشته باشیم.  

  آقایی تعریف میکرد که یک بار به اشتباه به پدرش که مسلمان بود الله ابهی  میگوید در حالیکه فقط سه سال داشته پدر برای اینکه فرزندش به جنهم نرود یک سیلی آبدار به بنا گوش او مینوازد؟  دیگری تعریف میکرد که معلم آنان یک توده ای دو آتشه ضد دین بوده و بچه ها را  تحریک میکرده که با دین اسلام بد باشند.  این آقا یک پدر مسلمان بسیار مذهبی داشته و خود بخود او هم تمایلاتی به اسلام میداشته است. معلم بچه ها را طوری تحریک میکند که وقتی میگوید کثیف ترین بدتری بدجنس ترین دزد تری  و… کی ها هستند کلاس بایست با کور جواب بگوید که مسلمانان ولی او که در ردیف اول نشسته بود با صدایی رسا میگوید توده ایها ویک کشیده جانانه از آقای معلم بنام وقار دریافت میکند.   هنگامیکه که انقلاب مثلا اسلامی که حالا دچار تشتت شده و انقلابیون سابق بجان هم افتاده اند ظهور کرد و آقای الخمینی الکبیر الامام الموسوی الروح الله  قاعد اعظم و دانشمند قرن به کرسی ولایت و حکومت جلوس فرمودند همه کسانی که وابسته گی هایی حتی جزیی هم داشتند اخراج شدند میگویند که حدود پنج میلیون از بهترین درس خوانده ترین افراد ایران به خارج رفتند.  تا در کافرستانها به دریوزگی بپردازند و مهمانان ناخوانده باشند. بغیر از تعداد محدودی از ثروتمندان با هوش و یا تیزهوشان بقیه در کارهای بدنی و یا حداکثر بقالی و داشتن یک مثلا بیزنس فعالیت میکنند و تمام انرژی آنان عملا بهدر میرود و تقریبا نیمه برده در کشورهای مثلا پیشرفته هستند و اینها همه از صدقه سر دین و مذهب است؟  ایکاش مدیران ومسولین دنیای سوم هم میتوانستند برای مردم کار کنند و مردم را نجات بدهند تا اینهمه بیسوادی بیکاری و … نداشته باشیم و کشورهای ما هم در ردیف کشورهای مثلا پیشرفته در آید. که از دیو دد ملولم انسانم آرزوست.مدتها پيیش در نزدیک یک دبستان چند بچه سریک پسربچه دیګر ریخته بودند و با الفاظ بسیار رکیکی با او کتک کاری میکردند سګ بابی  رید…..   به تابوت بلور   عباس افندی  تو کو…..   ګوجه فرنګی  پسر بچه بینوا که ګیر یک مشت بچه تحریک شده افتاده بود نمیدانست با کدامیک بجنګد.

 او پشت به دیوار مدرسه داده بود تا از عقب مورد حمله قرار نګیرد و تا آنجا که میتوانست از خودش با کیف و ضربه های پاهایش دفاع میکرد. سروضع پسر بچه خونین مالین شده بود و کم کم داشت قدرت ایستادن را از دست میداد.  خوشبختانه در این هنګام معلم کلاس رسید و بسرعت خودش را به بچه ها رسانید با زدن چند سیلی آبدار و تشر بچه ها را از دور پسر بچه که میبایست بهایی باشد دور کرد و اورا کمک کرده به دفتر مدرسه برد.  در آنجا اورا تمیزکرد سرصورتش را شست و خاکهای لباسش را ياک کرد. یک لیوان بزرګ شربت به لیمو درست کرد و به پسر بچه تعارف کرد. ولی پسربچه ګفت آقا ماه مبارک رمضان است و من روزه هستم. ولی بچه ها بعنوان اینکه تو بهایی هستی با تو کتک کاری میکردند.  آقا مادر ما بهایی است و پدرمان مسلمان و پدرم به من ګفت که بایست روزه بګیرم تا به بهشت بروم و خدا از من راضی باشد و او ګفت که با بچه ها هم دعوا نکنم وحرف بدی هم نزنم.  معلم در حالیکه چشمانش پراز اشګ شده بود لیوان را روی میز ګذاشت و ګفت عجب بچه های نادان و بی شعوری  تورا با زبان روزه آزار میدادند.  معلم دست پسر بچه را ګرفت و به کلاس برد و ګفت هرکس اورا اذیت کند با من طرف خواهد بود.  پسربچه از اینکه یک حامی پیدا کرده بود به طرف نیمکت خود رفت و نشست …  

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!