مرا فراموش کنید
که میروم مستانه در باران
گذشته را به یاد آورید
خاطره را ایمان آورید
روح مرا شاد آورید
تا وقتیکه پیک پر است و گوارا
دوستان را به دور ساغر آورید
که زمان میگذرد بی متانت
زمین و آسمان میمانند
با شب و نگاه تو در لحظه
و شعر میشوند در گذر باد
تو خدای زمان حاضری
اگر دیروز وفردا را فراموش کنی
در زمستان گرمای داخلی
اگر غرور و صحنه را فراموش کنی
و من میان دو قطره باران میچرخم
و باد را به تمسخر میگیرم
که آینده در کلام است
و گذشته چند پیک شراب
و حال را تو حاکمی
تو که مستی و بی باک
بیخبر ازمنطق و دین
تو خدای مستانی
که فراموش میشوی
با زمان و حماسه
حال که میروی
مستانه برو این راه
اورنگ Nov 2010