بعد از ظهر غریبی بود!
رودکی بود و من
مرضیه بود و بنان
همراه با چند دانشجوی ینگه دنیایی
همگی “بوی جوی مولیان ” را می شنیدیم
که می آمد.
گویی که ما در گذرگاه تاریخ ایستاده بودیم
که یک سر آن “بخارا” بود
و سر دیگرش مری لند آمریکا
یک سر آن قرن دهم بود و
سر دیگرش قرن بیست و یکم.
همگی محو در کلام و آهنگ
و متحیّر از عظمت و مقاومتِ
شکّر فارسی در بوتۀ آزمایشِِ
زمان و مکان.
بعد از ظهر غریبی بود.
مهوش شاهق
مری لند، آمریکا
چهارشنبه ۱۵ سپتامبر