رفقا، پرولتاریا و بورژوازی

صحنه اول – سر میز

رفیق سیبیلو: کباب ترش رو تو رب انار جا انداختید، یا آب انار؟

پرولتاریای اول: تو آب انار تازه، مال ساوه.

رفیق ماتیکی: جوجه کباب سینه، زعفرونیه؟

پرولتاریای اول: بله خانم، ما اصلا زردچوبه استفاده نمی‌‌کنیم!

رفیق سیبیلو: نیم بطری هم ودکای اسمیرنف.

رفیق ماتیکی: … با چند برش لیموی تازه.

صحنه دوم – در آشپزخانه

پرولتاریای اول: یارو عجب ماشینی داره … اینو میگن  ب ا‌م و !

پرولتاریای دوم: تیکه تمیزی‌ام بلند کرده … امشب حسابی‌ بکن بکن دارن.

پرولتاریای اول: دوست داشتی یه دست نداشتی‌، ولی‌ این  ب ا‌م و  مال تو بود؟

پرولتاریای دوم: دوست داشتی کیر نداشتی‌، ولی‌ این دختره مال تو بود!؟

سر میز – صدای خنده از آشپزخانه بگوش می‌رسد.

رفیق سیبیلو: پرولتاریا به واسطه کار و تولید فعال، طبیعتا سرشار از شادی و انرژیه.

رفیق ماتیکی: آخ … فکر می‌‌کنم تاریخ فرم پاسپورتم رو امروز اشتباهی‌ پر کردم ۱۳۵۷ – به جای ۲۵۳۷.

رفیق سیبیلو: اصلا بیخودی داری میری آمریکا. الان موقع مبارزه و سازماندهی طبقاتیه، نه گردش و تفریح!

رفیق ماتیکی: خودمم دوست ندارم، ولی‌ مادرم اصرار می‌‌کنه.

صحنه چهارم – در آشپزخانه

بورژوا: چند بار بهت بگم که بعد از توالت باید دستتو با آب و صابون بشوری!؟

پرولتاریای اول: حاج آقا، بخدا پیشاب خالی‌ بود.

بورژوا: پیشاب پساب نداره که پسر – دستتو بشور که مردم مریض نشن!

پرولتاریای دوم: حاج آقا شما ببخشیدش – حواسش پرته، خاطر خواه شده.

بورژوا: شما هم به جای جوک گفتن و مسخره بازی، برید اون ظرف‌ها رو تمیز کنید!

سر میز – از آشپزخانه صدای امر و نهی بگوش می‌رسد.

رفیق سیبیلو: بورژوازی بخاطر جدا بودن از کار تولیدی، دائم عصبانی‌ و مشوّش است. این خشم رو هم از طریق ابزار‌های سرکوب شخصی‌ و اجتماعی، سر پرولتاریا خالی‌ میکنه.

رفیق ماتیکی: خیلی‌ دوست داشتم این تابستون تو یه کارخونه مشغول میشدم و هسته مطالعاتی میزدم.

رفیق سیبیلو: حتما اینکار رو بکن – دیدت رو نسبت به مسائل پیش پا افتاده و مادی عوض می‌‌کنه.

رفیق ماتیکی: بابا بهم میخنده و میگه – فرق پرولتاریا با بورژوازی فقط تو میزان حساب بانکی‌ و سطح شعور شونه.

صحنه ششم – در آشپزخانه

پرولتاریای اول: خوار این حاجی رو امروز می‌‌گام – همچین رو کبابش تف می‌‌کنم که یه هفته مریض بشه.

پرولتاریای دوم: اینکه چیزی نیست – من یه بار شاشیدم تو یه لیوان و ریختم تو پارچ دوغش!

پرولتاریای اول: نمی‌‌خواد اون ظرفا رو هم بشوری – یه دستمال بکش بره.

پرولتاریای دوم: دمت گرم – همینم که می‌کنیم از سرشون زیاده.

صحنه هفتم – سر میز

رفیق سیبیلو: امشب تو انستیتو گوته، شعر خوانی هست – میای بریم؟

رفیق ماتیکی: آره حتما – خیلی‌ تعریفشو شنیدم. همه بچه‌های تئاتر شهر و تالار رودکی هم میان.

رفیق سیبیلو: شایعه است که سیاوش هم میاد تا شعر آرش رو دکلمه کنه.

رفیق ماتیکی: وای … منکه از حالا داره گریه‌ام می‌‌گیره!

صحنه هشتم – در آشپزخانه

پرولتاریای اول: تو اگه یه میلیون پول داشتی چیکار می‌‌کردی؟

پرولتاریای دوم: اول ماشین، دوم خونه، سوم کس.

پرولتاریای اول: ده اشتباهت همینه دیگه، دیونه. اول کس، دوم کس و سوم هم کس!

پرولتاریای دوم: برو برو، واسه ما دیگه نمیخواد اینقده کس کس کنی‌ – شما قزوینی ها، شب اول عروسی‌ هم دستمالتون گهیه!

سر میز – دوباره صدای خنده از آشپزخانه به گوش میرسد.

رفیق سیبیلو: با پیروزی پرولتاریا، خنده و مسّرت، نشات گرفته از کار و فعالیت مولد، فضای جامعه بی‌ طبقه رو تسخیر میکنه.

رفیق ماتیکی: این حاجی بورژوا، صاحب مغازه رو نگاه کن – از خنده اونا چه حرص و جوشی میخوره.

رفیق سیبیلو: بورژوای شکم گنده، حتی به نون خشک، آب پاک و لبخند صادقانه پرولتاریا هم حسودیش میشه.

رفیق ماتیکی: به قول صدر مائو – دفتر و دستک رو ازشون بگیر؛ بیل و کلنگ بذار تو دستشون تا تو مزرعه جون بکنن. اگه زنده موندند، مثل پرولتاریا بشند؛ اگر هم مردند، کود میشند برای خاک خوب دیکتاتوری پرولتاریا!

پرولتاریای اول سر میز می‌رسد و با نیشخند اعلام می‌کند: بفرمایید، غذاتون آماده است – تمیز و مرتب.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!