نگاهم کن، نگاهم کن، که محتاج نگاهم من
اگر عاشق شدن جرم است
گناه من اگر عشق است
نگاهم کن، سر تا پا گناهم من
نگاهم کن چو اول بار
چو هنگامی که چشمانت به چشمانم
و لبهایت به لبهایم
و من در خلسۀ رویای عشقی جاودان بودم
* * * *
یادت هست آن روزی که رقصیدم
و با هر زخمۀ آن ساز با صد عشوه پیچیدم
که تا زیبایی من را تو بستایی
و من در گوشۀ قلب تو بنشینم
یادت هست همچون کودکی خندیدم و گفتم
نگاهم کن، نگاهم کن، نگاهم کن که می رقصم، نگاهم کن که می پیچم
* * * *
مرا بنگر
میان ازدحام مردم و قانون
میان گریۀ شاکی
و حرف و طعنۀ قاضی
میان لعن بدگویان
نگاه تلخ مغمومان
و انبوه پر از جوش خبر جویان
نبیند چشم من جز تو کسی را یا که چیزی را
نه حتی خویشتن را من
که تا شاید نگاهت مهربان گردد
نوازد این تن تب دار پر تشویش
که من بس خسته از زنجیر و دالانم
هنوز عشق است در رگهای من جاری
هنوز امید جلوه در نگاه توست
* * * *
سحر می آید و نام مرا دژخیم می خواند
دوباره لحظۀ دیدار می آید
تو را از دور می بینم
دوباره منتظر چون اولین دیدار
طنا ب دار دارد در نسیم صبح می رقصد
دوباره موقع رقص است باز انگار
و می خواهم که من را باز بستایی
نگه کن رقص آخر را
ببین پرواز عاشق را
برای توست این پیچ و خم اندام
نگاهم کن که می رقصم
نگاهم کن که می پیچم