همیشه شاکر بوده ام
وقتی که روزگارم در مه گم شد
برای آن روز های طلایی – برنزی – مسی – آهنی
حتی زمانی که فرسوده و فراموش
در خیابانهای بیگانه البسه ام را تشعیع می کردم
همیشه شاکر بودم
برای آسمان
صبحی که می آمد
برای انتشار ظلمات در تاریکی
برای آرزو
هرگز تمام نمی شود
هرگز تمام نشد
برای درک سیاه موسیقی
اوهام کبود شعر
حضور در تدفین یاران
همیشه شاکر بوده ام
کرم های نجیب شهری دور
خواب مرا می جوند و دست مرا انتظار می کشند