شغل خوبی دارم. نه تنها خوب است بلکه می دانم از اگر از این کار بروم هم بی کار نمی مانم. مهارت جدیدی کسب کرده ام که شغل بعدی ام را تضمین می کند. البته قبول دارم که استعداد هم داشتم. می توانم بروم استریپر بشوم. دور میله برقصم. از آن رقصهایی که هی کون آدم پیچ و تاب های عجیب و غریب ورمی دارد. چرا؟ از بس جلوی دوربین سیفون توالت های شیک اینجا قر و قمیش آمده ام تا کونم را شناسایی کند و سیفون را بزند. یا نمی زند یا چند بار پشت سرهم عمل می کند و گند می زند به سرتا پای آدم. گاهی فکر می کنم من قرار است بشاشم توی این کاسه یا این قرار است بشاشد به من.
نمی دانم کونم کوچک است؟ رنگش ایراد دارد؟ ایراد که نه مثلا اینکه این سیفون ها برای کون های خیلی سیاه یا کون های خیلی سفید طراحی شده و رنگهای میانه را نمی شناسند. یا شاید به قدر کافی نمی شاشم تاگلوی توالت پر شود.
هر چه هست من سر از تکنولوژی اش در نمی آورم ولی به مهارت های من افزوده. با همه مشکلات زبان که اینجا گریبان آدم را می گیرد تازگی ها زبان این چشم الکترونیکی را بهتر می فهمم. کونم را می چرخانم آن هم چشمکی می زند و عمل می کند.