شعار نده، لب کلام را بگو، حرفهایت بوی تبلیغاتی میگیرند.
اصلاً چرا اینقدر عصبانی و احساسی؟
در واکنش به اظهار عقایدم، ایندست پند و اندرزهای معمولاً خیرخواهانه را بارها و بارها شنیده ام. نه اینکه سعی نکرده ام که آویزۀ گوش کنم، کوشش کرده ام، خیلی هم کرده ام، چه کنم که واکنشم به آنچه وحوش اسلامیستی بر سر ایران و ایرانی می آورند به اندازۀ کافی و دلپسند شسته رفته و تهی از عصبانیت نیست و هم بر انشاء و هم بر املایم اثر منفی میگذارد.
برای دلداری خودم به خودم میگویم، به غلیان آمدن خشم و احساسات در تقابل با وحشیگریهای اسلامیستها امری طبیعی است و تا روزی که هدف آزادی باشد و نه انتقام کشی، نباید بر آنچه واکنشی طبیعی است سرپوش گذاشت.
اصلاً اگر دست و پا بریدن و چشم سالم از حدقه بیرون آوردن و تجاوز جنسی به مرد و زن و بچۀ ایرانی کردن و اعدام بی وقفه بانی عصبانیت و احساساتی شدن نشوند، آن عواطف برای چه و کی بدرد میخورند؟