نر گس مست تو ترسم بدهد کار بدستم
تا نگاهش بکنم حرف در آرند که مستم
حاکم شرع دقیق است وبیک طرفه العین
حکم شلاق دهد … اینکه یقین باده پرستم
گرگ یوسف ندریده چه برد بهره انکار
رنگ پیراهن چشمم بزند جار که هستم
موج دریای شراب است مرا حالت چشمت
نشئه می آرد و دل میبرد و عقل ز دستم
مست چشمان تو فارغ بود از منت خمار
توبه کردم ز می و ساغر و پیمانه شکستم
چار تکبیر بدنیا زدم و هر چه به دنیاست
دیده را بستم و جز مهر تو از جمله گسستم
چون سیه مستی ام از نرگس مست تو مرا بس
دل گسستم ز سوای تو و در پای تو بستم
….
محمود سراجی” م.س شاهد”