دلا؛ سرود زمانه زیر و بم دارد
که نوش و نیش و زهر و شکر بسا بهم دارد
شنیده ای نصیحت یزدان که: پنجۀ تغییر
سحر به خنده آردت, ار شبت دژم دارد؟
هر آن دلی که بستۀ زنجیر مهر ماهم شد
ز سیل خرد و درشت زمان کمینه غم دارد
طریق مسلک مهریّ و صحبت دلدار
نه کم ز دولت نوشین روان و جم دارد
چو گام گذارد به بیابان نسیم نوروزی
به خدمتش همه جا سبزه در قدم دارد
بخوان به حرمت لاله که سحر فروردین
هزار هزار نقش بهارینه در قلم دارد
خوش آن دلی که به گاه شکفتن گلبن
حضور خلوت جانانه مغتنم دارد
از آن چکامۀ چهری امیدباران شد
که خوش اثر از پرتو سپیده دم دارد
بیست و نهم اسفندماه 1389
اتاوا