ونداد زمانی – از حوالی دهه ۹۰ میلادی، پژوهشگران از افزایش نسل جدیدی از مردان در جهان میگویند که به نظر میرسد اصراری ندارند که «بزرگ» شوند. نمونههای آن را هم میتوان در تمام شهرهای بزرگ دنیا دید؛ نسل جدیدی از مردان جوان که تمایل و شتابی برای زندگی جدی و تعهدات آن ندارند.
خانم «» با صراحتی کمابیش پرخاشجویانه در کتاب خود تحت عنوان «مرد شدن» مدعی است که مهمترین دلیل وجود رو به افزایش مردان « نوجوان صفت»، پیشرفت زنان و حضور جدی آنها به عنوان زنان مستقل و موفق در جامعه بوده است؛ موفقیتی که مردان را واداشته تا در پشت ماسک «نوجوانانی» پنهان شوند.
چه چیزی مردها را از زندگی «بزرگسالانه» دور میکند و آنها را به مردان «نوجوان صفتی» تبدیل میکند که دوست دارند دنیای «بیبندوبار» خود را طولانیتر کنند؟
روزانه مردانی را میبینیم که اصرار بر حفظ سلیقهها و رفتارهای سبکسرانه و غیر جدی دارند؛ با بازیهای طولانیمدت کامپیوتری، تماشای تلویزیون و صرف وقت زیاد در سایتهای مختلف اینترنتی. این رفتار آنها نیز توسط رسانههای سرگرمکننده تشویق میشود.
بسیاری از مردان معتقدند که زنان امروز با وجود استقلال مادی همچنان از مردان توقع دارند که هزینههای مربوط به دیدارهای نخستشان را تقبل کنند. ازجمله برایشان گل و کادو بخرند. مردان معترض از دورویی این زنان که از طرفی مدعی برابری با مردان هستند ولی در ایجاد رابطه و حتی سکس، محافظهکار میشوند دلِ خوشی ندارند. آنها از خود و دیگران میپرسند: چرا فقط مردان باید در این زمینهها پیشقدم باشند و در بیشتر موارد رنجِ جواب منفی را بر خود هموار سازند؟
مردان کمابیش خشمگین از وضعیت موجود معتقدند که زنان فقط به فکر «تور انداختن» آنها هستند؛ چون میخواهند از حمایت مادی و طولانی مدت ازدواج بهرهبرداری کنند. مردان به شیوههای غیر مستقیم اعلام میکنند ما خود را به بچگی و لاابالیگری میزنیم چون دیگر خبری از همسران خوب آینده نیست.
به اعتقاد بسیاری از مردان، آنها به این دلیل به کانالهای ۲۴ ساعته ورزشی و کمدی و حتی سکس در اینترنت پناه میبرند چون زنان زیادی بیبندوبار و گستاخ و تسلطجو شدهاند و به همین دلیل ترجیح میدهند از آنها دور باشند.
مجموعههای تلویزیونی آمریکایی که استقبال جهانیشان در ۳۰ سال گذشته مدیون خلق قهرمانان مجرد و زیرک و «الکی خوش» است که دختربازی، بیقیدی، گذران زندگی با پیتزا و آبجو در آن کلیشه شده است گواه مستدلی از این دیدگاه عمومی است. دهها سال است که فیلمهای سینمایی هالیوود در حال تبلیغ شخصیتهای دوست داشتنی از مردان جوانی هستند که ماری جوانا میکشند، طرفدار «پیشتازان فضا» و کارتونهای سیمپسون و هایدپارک هستند و رفیقبازی شرط مهمی برای استقلالشان است؛ و از همه مهمتر اینکه در پی دستیلبی به رابطه گذرا با جنس مخالف برای رفع نیازهای جنسی هستند.
خانم «هیموویتز» معتقد است تصاویر ارائه شده توسط رسانههای سرگرمکننده با آمدن مجله «پلی بوی» شروع شد که مصادف با بالاتر رفتن استاندارد زندگی در غرب، درهم شکستن اخلاقیات مذهبی و افزایش نسبی آزادیهای جنسی بود. این مجله سکسی با دادن عنوان «پسر بازیگوش» به مردان شیک و موفق، الگوی مردانهای را از مردان بیبندوبار تبلیغ میکرد که بعد از نیم قرن در نسل جدید مردان بروز جدی پیدا کرده است.
خانم نویسنده در کتاب «مرد شدن»، ضمن رجوع به آمار و تحولات اقتصادی و اجتماعی تلاش میکند ثابت کند که مردان از دهه ۶۰ میلادی به بعد، به آرامی اعتماد و توانایی و نفوذ سنتی خود را به عنوان «نانآور» اصلی خانه از دست دادهاند؛ کاهشی که در تضاد آشکار با رشد اعتماد و استقلال زنان در جامعه و دخالت و شراکت آنها در پرداختن هزینههای خانواده بوده است.
بر اساس آماری که خانم نویسنده جمعآوری کرده ۷۰ درصد مردان زیر ۳۰ سال در نیم قرن پیش آمریکا (دهه ۷۰ میلادی) تن به ازدواج میدادند و وارد زندگی مسئولانه میشدند. در صورتی که در سال ۲۰۰۰ این رقم به ۳۰ درصد نزول پیدا کرده است. آمار ارائه شده بعدی حکایت از این دارد که برای نخستین بار در سالهای گذشته، درصد زنان فارغالتحصیل از دانشگاهها (۳۴ درصد) از مردان دانشگاه رفته (۲۷ درصد) پیشی گرفته است. آمار ارائه شده در کتاب نشان میدهد که در بسیاری از شهرهای بزرگ آمریکا، زنان شاغل و متخصص، درآمدشان بیشتر از پدران، برادران، دوست پسران و همسرانشان شده است.
خانم هیموویتز به این نکته اساسی اشاره میکند که زندگی مصرفی و در دسترس نسل جدید به آنها امکان میدهد که بتوانند به کمک رستورانهای ارزانقیمت، غذاهای یخزده و آپارتمانهای بسیار کوچک به زندگی مجردی خویش ادامه دهند.
دلیل دیگری که توانست به رشد زندگی مجردی دامن بزند این است که تا همین اواخر، دوره کوتاهمدت فوق دیپلم برای ادامه زندگی متوسط و احتمالاً سرپرستی یک خانواده کافی بوده است، اما در این دوره، برای تضمین شرایط مادی آینده و اطمینان از کاریابی، ادامه تحصیلِ گران و به ویژه طولانیمدت، امر عمومی و اجتناب ناپذیر شده است.
این امر باعث میشود تا زندگی مستقل و ساده مجردی در دوران چهار تا هشت ساله دانشجویی به عادتی خوشایند تبدیل شود. مردان جوان در دانشگاهها از آزادی رابطه جنسی با زنان دانشجو به شیوه غیر متعهد لذتمیبرند و این امر بر آنها مشتبه میشود که زندگی ایدهالی را در حال تجربه کردن هستند که میتوان برای همیشه ادامه داد، اما واقعیت بازار کار و دوری از اجتماع مملو از جنس مخالف همتراز، بلافاصله واقعیت جدیدی را به مردان عرضه کرد که آمادگی پذیرش آن را ندارند.
خانم نویسنده بار دیگر به آمار مراجعه میکند و نشان میدهد که جوانان آمریکایی «مجرد» زیر ۳۰ سال در دهه هفتاد میلادی ۱۶ درصد بوده است؛ در حالی که بر اساس آمار کنونی، ۵۵ درصد مردان زیر ۳۰ سال آمریکا مجرد هستند؛ پدیدهی رو به گسترشی که بیتردید درسایر نقاط دنیا نیز به چشم میخورد.
از دید خانم «هیموویتز»، زنان جوان نسل جدید که زندگی مادی مستقل و به نسبت خوبی را برای خود تهیه دیدهاند، صدای اعتراضشان نسبت به این مردان «نوجوان» بلند شده است. این اواخر، بسیاری از زنان معترض به ناچار از خیر پیوند با فردی به عنوان «شوهر» گذشتهاند. زنان نیز به زندگی مجردی و نداشتن تعهد خانوادگی تمایل پیدا کردهاند. طیف رو به افزایش زنان فوق در پی هشدار ساعت بیولوزیشان در مورد مادر شدن، به سمت بانکهای فروش « اسپرم» میروند تا پدری را برای یک روز بخرند.
پینوشت:
برای تهیه این یادداشت، از خلاصه استفاده شده است:
Adapted from “Manning Up: How the Rise of Women Has Turned Men Into Boys” by Kay S. Hymowitz, to be published by Basic Books on March 1. Copyright © by Kay S. Hymowitz. Printed by arrangement with Basic Books.
First published in radiozamaneh.com