چند روز پیش ایمیل ای از یکی از دوستان دریافت کردم که یک مقاله و یک فایل پیوست همراه داشت که حاصل کار یک نویسنده زن ایرانی میبود. مقاله از آنانی که در دوره انقلاب ۵۷ مفهوم آزادی را نمیدانستند انتقاد میکرد که در اینجا مورد بحث من نیست ولی در فایل پیوست که عنوانش “ترومپت” بود نوشته ای با زبان مستهجن که آدمی را از خواندن آن منزجر مینمود بچشم میخورد که موجب حیرتم گردید تا آنجا که اعتبار ادبی و فرهنگی آن نویسنده برایم مورد سؤال قرار میگرفت!
من سابقه ذهنی قبلی از بعضی از کارهای این نویسنده داشته ام، او ادعا داشت که مولف چندین کتاب در زمینه تاریخ کشوراست و نوشته هایش همگی مبتنی براسناد و مدارک نگارش شده اند. در حالیکه این نوشته نابهنجار نمیتوانست بر اساس هیچ کارمایه ایی تدوین شده باشد. اوازسلطنت طلبانی بود که درهر فرصتی که بدست میآورد در مقاله هایش مانند “مصدق در گیومه” ، ““، و غیره سعی در کوبیدن مصدق میداشت.
در این فایل یکی از شخصیت های سیاسی ایران، “مصدق”، به لجن کشیده شده بود. ما گاهی فراموش میکنیم که مصدق خود عضوی از سیستم پادشاهی پهلوی بود و البته او مانند سایر مهره های نظام بی عیب و نقص بشمار نمیرفت، همانطور که دستگاه حکومتی شاه همانند سایر سیستم های فرمانروایی های دنیا عاری از کمبود و کاستی نبود. مصدق خوب یا بد، چه ما بخواهیم و چه نخواهیم جز تاریخ ایران است، این حقیقتی است گر چه تلخ برای بعضی ها که بخواهند آنرا قبول کنند، ولی نمیتوآن آنرا انکار کرد. من در اینجا نمیخواهم که وارد کارنامه مصدق بشوم و یا از او دفاعی کرده باشم، کارهای او در تاریخ ثبت است، ولی از دید من هیچ سیاستمداری بر روی کره خاکی وجود ندارد که درطی زمامداری خویش دچار خطا و اشتباه نشده باشد، و بر این اساس کارنامه او هم خالی از اشتباه نمیباشد، ولی آیا بصرف ارتکاب اشتباه در تصمیم گیرهای سیاسی اش باید او را محکوم ابدی کرد؟ و هر وقت دستمان میرسد او را مورد ترور شخصیتی قرار دهیم؟ این که نتیجه ای غیراز پایمال کردن تاریخ کشور و ایجاد نفاق در میان مردم چیز دیگری عاید مان نخواهد کرد! بعقیده من این یکنوع پشت کردن به تاریخ کشور بحساب میآید. بخصوص دروضیعت سیاسی کنونی کشورمان که بیش از همیشه به اتحاد مردمش نیازمند است.
بزرگترین رهبران سیاسی دنیا همگی در یک چیز مشترکند، آنها همگی قادر به انجام کارهایی که به آنها واگذارمیشد بوده اند، ولی در بعضی موارد بعلت نداشتن تجربه و تخصص کافی کارها را درست انجام نمیدادند. مثلا وینستون چرچیل در سال ۱۹۱۴ که سمت دریاسالار نیروی دریایی انگلیس را به عهده داشت تصمیم عجولانه ای درفرستادن نیروی های دریایی به ترکیه از طریق تنگه مین گذاری شده داردانل میکند تا بتواند نیروهای آلمانی را از جبهه های شرقی وغربی دور کند. ولی این جنگ موجب شکست نیروی انگلیس و تلفات بیش از ۲۰۰ هزار انگلیسی میگردد. هر چند این اشتباه چرچیل موجب از دست دادن شغلش شد و او را سخت افسرده ساخت ولی هرگزباعث نشد که از بلند پروازی هایش دست بردارد، بعد ها او به مقام نخست وزیری انگلستان رسید، و امروزه هیچ انگلیسی نیست که بخواهد بخاطراشتباه او که موجب کشتارسربازان وطن و شکست انگلیس گردید از خدمات بزرگش که برای کشورانگلستان انجام داده او را مورد ستایش قرار ندهد، امروزه او بعنوان یک سیاستمدار بزرگ در تاریخ انگلیس مورد احترام مردم آن کشوراست.
گاندی که به صلح طلبی مشهور است همیشه حامی و طرفدار بزرگ صلح نبوده است. زمانی که امپراتوری انگلیس از او میخواهد که اجازه دهد ازهندیها برای جذب نیروی سربازی در جنگ جهانی اول استفاده شود او بفوریت میپذیرد، او اشتباها فکر میکرد که با این عمل میتواند حمایت انگلیس را در دادن استقلال بیشتر به هند جلب نماید. بیش از ۴۵ هزار سرباز هندی در جنگ جهانی اول در خارج از هندوستان کشته میشوند و گاندی هیچ گونه امتیازی در جهت استقلال و خود ایستایی کشورش از انگلیسی ها دریافت نمیکند. سالها بعد ها گاندی با تغیرروش در سیاست های برخوردی با کشورانگلیس توانست کشورش را از چنگال استعمار انگلیس خارج سازد. امروزه هیچ شخصی درهندوستان نیست که بخواهد خدمات بزرگ گاندی به کشورش را بخاطراشتباه او که منجر به کشتار و خونریزی گردید نادیده بگیرد، او تا سر حد یک شخص مقدس مورد احترام ملت و تاریخ ان کشوراست.
وقتی من مردمان کشورخود را با مردم سایر کشورهای متمدن و پیشرفته مقایسه میکنم و شاهد این میشوم که آنها چقدر در حفظ و حراست تاریخ
کشورشان هوشیارانه عمل میکنند و به شخصیت های تاریخی خود افتخارواحترام دارند و ما اینگونه بسادگی تاریخ ۳۰۰۰ سال ریسیده شده کشورمان را پنبه میکنیم از خود شرمنده میشوم. درهمین جوامع متمدن نویسندگانی که در زمینه تاریخ قلم میزنند همگی الگویی برای مردم و بخصوص جوانانشان میشوند و به آنها یاد میدهند که چگونه ایرادات انتقادی خود از اسطوره های ملی شان را در بافت پاسداری و گرامیداشت تاریخ و کهن نگاری سرزمینشان بیان نمایند و در سایه همین ارج و بزرگداشت از کارنامه گذشتگان کشورشان است که همگی هر چند با مرام های عقیدتی و مسلکی مختلف ولی متحد و هم آوا در حفظ تاریخ کشور خود میکوشند.
نویسنده گان چیره دست هرگز اجازه نمیدهند که نوشته هایشان تحت تاثیر تعصب های شخصی شان قرار گیرد، در حالیکه نویسندگانی چون نویسنده مورد نظر دراین مقاله وقتی که پای حفظ و پاسداری در قدر گذاری و احترام به تاریخ کشورشان بمیان میآید نه تنها غیرتی از خود نشان نمیدهند بلکه خود از کسانی میشود که تیشه بر ریشه تاریخ این کشور مینزنند. بی تردید یکی از عوامل گریبان گیر اپوزوسیون خارج از کشور که پس از گذشت ۳۲ سال هنوز نتوانسته است اتحاد لازم را در میان خود داشته باشد همانا عدم درک آنها از فاکتور “احترام به تاریخ” کشورشان میباشد که من آنرا حلقه گمشده زنجیر اتحاد در میان اپوزوسیون مینامم و تا زمانی که این حقیقت در میان آنان آشکار نگردد و راه حلی برای آن جستجو نشود ملت ایران هرگز به آن اتحادی که کور کورانه به دنبالش است نخواهد رسید.
Mansur Rastani, PhD
May 30, 2011
=================================
فایل “ترومپت”
حرف حساب البته دارد جواب و جواب این “نقار چی” اینست که حرف حساب”ی” گفته اید.
جماعت موسوم به روشنفکر که با دیدن آخوند از فرط شوق “جنب” میشوند و “واجب الغسل !!” نقش “ترومپت” را در “کونزرت” گوزو ها ایفا میکنند . ” ترومپت” میگویم در معنای اصل کلمه زیرا بر نخبه ها پوشیده نیست که نام “ترومپت” از ترکیب فعل “ترومپه” که در زبان فرانسوی به معنای فریب دادن و منحرف ساختن ذهن و دیدگاه شخص دیگر است و فعل ” پته ” که همانا گوزیدن ” این فرنچ استایل !” است شکل گرفته و ترجمه ماتحت اللفظی آن میشود ” گوز منحرف کننده”، گوز بیجا و غلط انداز!
مثلا” چریک فدائی که خودش را مارکسیست بیخدا میداند لاکن فدائی “خلق” که هست هیچ ( “خلق” در رابطه کلامی و معنایی است با خلقت که این یک نشانه باور به آفرینش و وجود ” واجبی الوجود!”است) خلقش را گویا در کالیفرنی و پاریس و برلین سراغ کرده و در همین جور جاهاست که خود را فدایشان میکند البته با پرخوری! و از اینهم مسخره تر مصدق را میپرستد که خودش یک حجت الاسهال بی عمامه بود ! چندی پیش با “ابیجونجان خودمون” که جزو چریک چروک های فدائی خلق شعبه “عرعراک”بوده و از سی سال پیش به اینسو فدائی خلق لس آنجلس گشته سر مصدق دعوا مرافعه داشتیم ( کسخلیم دیگر!)
میگفت ” مصدق نفرین کرده کسی را که بخواهد مجسمه او را بسازد. به این میگویند مرد بزرگ و دموکرات “!!گفتمش طرف حواسش جمع می بود که اگر بخواهند مجسمه او را بسازند، چه با مفرغ یا از سیمان؛ فقط برای باز سازی دماغ ایشان مملکت را دچار کمبود مفرغ و قحطی سیمان خواهند نمود! جیغ و دادش در آمد و تا توانست فحش ناموسی نثارم نمود آن پسر عموی گرامی.