افسانه زندګی در آمریکا یا بهشت رویا ها برادر عزیزم امروز سعی میکنم واقعیت ها را در باره زندګی در آمریکا برایت بنویسم البته آمریکا امکانهایی دارد ولی مشګل های مخصوص بخودش را هم دارد و اګر کسی به این سیستم آشنا نباشد براحتی دچار درد سرهایی خواهد شد که شاید نظیرش در کشورهای دیګر کمتر باشد. اګر مثلا بانک ایران را با بانکهای آمریکا مقایسه کنی باید بدانی که در این کشور تورم نیست یا خیلی کم است و بدین ترتیب اګر اګر بانک وام بګیری مشګل خواهی داشت زیرا بانک یک سود ثابت میخواهد در صورتیکه ممکن است چیزهایی که تو باآن خریده ای تا مثلا کار کنی قیمتش پایین هم بیآید. مثلا میګویند که کسی در کرج مغازه هایی خرید به مبلغ پانزده هزار دلار و میګفت که در عرض شش سال این مغازه ها سیصد پنجاه هزار دلار شده است حالا فرض کن اګر از بانک پول قرض کرده بودی و سالی ده در صد هم بهره داده بودی میشد درعرض این شش سال تو به بانک ده هزار دلار داده بودی ولی حالا سرمایه ات بیشتر از ۱۵ برابر اصل فرع پولی است که از بانک ګرفته ای.
ولی در آمریکا مثلا یک خانه میخری ۱۵۰ هزار دلار بعد از ده سال فرض کن که پنجاه هزار دلار هم پیش قسط داده ای حالا بعد از ده سال چیزی حدود ۱۰۰ هزار دلار هم بهره به بانک پرداخته ای اګر بهره تو مثلا ۵٪ بوده باشد میشود ۱۵۰ هزار دلار به بانک داده ای جمعا ولی خانه اکنون تنها ۶۰ هزار دلار میارزد و تازه تو بایست سالی هشت هزار دلار برای بیست سال آینده هم به بانک بدهی؟ و اګر هم ندهی خانه را از تو میګیرند و ۱۵۰ هزار دلاری که داده ای مالیده میشود در آمریکا برعکس ایران براحتی وام میدهند چون تورم نیست و پول محکم است و تو واقعا بهره می پردازی در ایران اګر تو ماشین داری مال خودت است اګر خانه ای داری مال خودت است اینجا مال بانک است در مورد ماشین هم همین طور یک ماشین نو میخری مثلا ۱۵۰۰۰ دلار ماهی ۴۰۰ دلار به بانک میدهی بابهره معمولا ۸٪ بعد از چهار سال که مثلا قسط ماشین تمام شد ماشین تنها شاید سه هزار دلار بیارزد.
و تو بیست هزار دلار به بانک پرداخته ای. همین طور شرکتهای اعتباری به راحتی کارت اعتباری میدهند و تو براحتی خرج میکنی بعد یک صورتحساب کلان بتو میدهند و بعضی وقتها بهره تا بیست در صد افرایش مییابد. اما در مورد تحصیل هر رشته ای که کسی بخواهد بخواند مشګلی ندارد دانشګاه ها معمولا دنبال دانشجو هستند و اګر دانشجو فقیر باشد تحصیل او مجانی است و حتی به او کمک هزینه تحصیلی هم میدهند که بلاعوض است تا دوره لیسانس برای بعد از دوره لیسانس هم وام میدهند. هیچ کس که بخواهد درس بخواند مشګل نخواهد داشت. حالا دو مثال از بچه برایت مینویسم تا شاید کمی بیشتر موضوع روشن شود. ناصر برای تحصیل به آلمان رفت آلمانها به دانشجویان پسر خاورمیانه ای برخوردی خوب نداشتند مثلا به ناصر اتاقی اجاره نمیدادند ناصر مجبور بود اتاقی را اجاره کند که مشتری اروپایی نداشت اتاقی سرد و دور از دانشګاه و بسیار ابتدایی و ګران در صورتیکه سامان ساناز و سینا هرسه توانستند رشته های پزشګی دندان پزشکی و مهندسی کامپیوتر را براحتی بخوانند و بورس تحصیلی و کمک هزینه تحصیلی هم ګرفتند ناصر که توان مالی نداشت و پدرش درګذشته بود و مادرش هم نمی توانست مخارج اورا بفرستد به ایران بازګشت. پدر سامان چهار سال دوندګی کرد تا توانست برای آنان ویزا بګیرد و باګرفتن وکیل توانست برایشان ویزا بګیرد و چون مادر آنان بهایی بود این بود که تازه برای چهار سال دوندګی به آنان ویزا دادند.
معمولا آمریکا به بهاییان و یهودیان و سایر اقلیت های مذهبی ایران راحت تر ویزا میدهد بسیاری از بچه های مسلمان بنام بهایی یا زردشتی ویزا ګرفتند ویا با دختران آمریکایی دست دوم ازدواج کرده و ویزا دریافت کردند. اګر بخواهی فرشید را که به آلمان رفت و موفق شد مثال بزنی بایست بدانی که فرشید پدری ثروتمند و جوان داشت و در تمامی مدتی چهارده سالی که او یک دوره شش ساله را تمام کرد یعنی بیش از دوبرابر دانشجویان آلمان عملا به کلاس رفت این پدرش بود که اورا حمایت میکرد. علی بخاطر اینکه مادرش بهایی بود از دانشګاه که استاد تمام وقت بود اخراج شد با اینکه بهایی نبود وبهاییان هم اورا بهایی نمی دانستند زیرا پدرش مسلمان بود و به او اجازه رفتن به درس اخلاق و یادګیری آداب بهاییګری را نداده بود ولی چون حاضر نشد که به بهاییان توهین کند اخراج ګردید. او به آمریکا رفت و توانست ویزا بګیرد وی در مدرسه ها کمک معلم بود در حالیکه در ایران استاد تمام وقت دانشګاه بود بعد از مدتی اورا به دبیری و مربی ګری کالج پذیرفتند. علی با مخارج بسیار خانواده خود را به آمریکا آورد ولی چون چهار سال برای آوردن آنان دوندګی کرده بود زن و فرزندانش با او بیګانه شده بودند ګرچه هر چهار فرزند علی توانستند مدرکهای خوب دانشګاهی بګیرند و شغلهای خوبی هم دست پا کردند ولی همیشه دوقورت نیمشان باقی بود که اګر در ایران مانده بودند بیشتر ترقی میکردند وبیشتر ثروت داشتند همسر علی از او تلاق ګرفت و علی مجبور بود که بقیه عمر را با تنهای سپری کند. علی خیلی دلش میخواست که به ایران برګردد ولی شرکت بزرګی که باز کرده بود به او اجازه اینرا نمی داد که آنرا ول کرده به ایران بازګردد.
محمود یک مهندس درجه یک ایرانی است که در چند سالی که در ایران کار کرده بود توانسته بود سرمایه کلانی جمع آوری کند ولی از وقتی که به آمریکا آمده است تقریبا نیمه وقت کار کرده است میګفت که سی سال است که در این خرابشده کار کرده و نتوانسته است حتی هزار دلار پس انداز کند. همسرش از وی تلاق ګرفته و او هم به تنهایی زندګی میکند ودر تلاش است که به ایران بازګردد. متاسفانه بعضی از ایرانیان چاخان تشریف دارند وبقول بچه ها خالی بندی میکنند که میګویند لاف در غربت و صدای از پایین در بازار مسګرها آقایی که میګفت در آمریکا دکتر است و در بیمارستان کار میکند تنها اجازه داشت آمپول به بیماران بزند؟ درصورتیکه دارای دکتری پزشګی از ایران بود. دکتر مهندس ایرانی لبه موکت میدوخت و مهندس دیګری دلال ماشین بود ویا عروسک میفروخت. خانمی که ادعا میکرد مدیر بیمارستان است معلوم شد که دستيار پرستار است؟ و خانم دیګری که میګفت استاد دانشګاه است کمک معلم بود یعنی وسایل معلم را آماده میکرد و برای کارهای دیګر کمکش میکرد؟ در آمریکا قانون نیست و بایست خیلی مواظب باشی که شیادان حرفه ای بسیار زیادتر هستند و چون راههای فرار از قانون هم بلد هستند ګیر نمی افتند مثلا میګویند که برایت وام و یا کمک بلاعوض میګیرند ولی بایست مثلا هزار دلار پیش بدهی بعد از ګرفتن این مبلغ دوسه کتاب به تو میدهند و بعد ګم میشوند پلیس اینجا که خیلی ګیوه ګشاد و آسایش طلب است و معمولا به اینکار ها کاری ندارد و اګر بخواهی شکایت کنی بایست یک وکیل بګیری و وکیل در ابتدا پنج هزار دلار بدون برګشت میخواهد تا دنبال کارت برود؟
به ساسان بانک دومیلیون دلار داد که مدرسه باز کند قسط ماهانه در ابتدا ماهی چهار هزار دلار بود و نیز مالیات و بیمه هم جمعا سالی چهار هزار دلار ولی بانک مرتب قسط را زیاد کرد تا بماهی ده هزار دلار رسانید و نیز مالیات و بیمه هم دو برابر شد و دو سال بعد سه برابر شد و سال پیش دوباره چهار برابر سال اول شد. یعنی ساسان بایست بجای چهار هزار دلار در ماه به بانک بایست ده هزار دلار بدهد و بجای چهار هزار دلار در سال برای مالیات وبیمه هم شانرده هزار دلار و با این ترتیب ساسان را بین منګنه پرس میکردند و درحالیکه بسبب سخت شدن ویزا دانشجویان او کم هم شده بود و درآمدش هم خیلی از اوایل کمتر شده بود درمورد من هم تقریبا مثل آنان شد بمن هم دومیلیون دویست هزار دلار وام دادند در عرض پنج سال پرداختهای من سه برابر شد درصورتیکه درآمدها پایین آمده بود منتهی من چون علاوه برشبانه روزی مرغداری و پرورش ماهی و کشاورزی هم داشتم اګر کسی اینها را رسیدګی میکرد درآمد بالا میرفت چون غذا و مواد کشاورزی بسیار ګران شده بود ولی متاسفانه باز بعلت ندادن ویزا مثل سابق به دانشجویان من مدرسه من از دانشجو خالی شد ولی اګر من اکنون بتوانم همکار خوب و یا شریک بګیرم براحتی میتوانم که دوباره درآمدی خوب داشته باشم زیرا کار های من متنوع و زیاد است .
از پرورش آبزیان ګرفته در دریاچه یک هکتاری مدرسه تا پرورش پرندګان ګرانبها نظیر طوطی و تاووس و یا مرغ و غاز بوقلمون و شتر مرغ قو یا ګاو ګوسفند اسب ویا کاشتن انواع و اقسام میوه ها سبزیها یا پرورش ګل وګیاه و درخت های میوه و غیره من حدود بیست اتاق خواب دارم که در چهار ساختمان جداګانه همراه چهار آشپزخانه و بیشتر از ده حمام و سرویس بهداشتی استخر شنا و زمینهای بازی والیبال بسیکتبال و فوتبال و یا تنیس با امکانهای کشاورزی و ګل کاری زینتی بعد هم مدرسه هم به دانشګاه نزدیک است و هم به مدرسه های عالی پرشګی اینجا در اورلاندو اګر من شریک با دانش مرغداری و ګیاه شناسی داشته باشم کارمن دوباره رونق میګیرد متاسفانه دانشجویان آمریکایی که برای کمک بمن آمدند بیشتر آنان معتاد از آب در آمدند با این ترتیب امیدوارم که متوجه شده باشی که آمدن به آمریکا مثل شاه عبد عظیم رفتن نیست بسیار مشګل است و بقول معروف شانسی در اول بسیاری از دانشجویان من با یک معرفی من که در اینجا من کار و مسکن برای آنان دارم و آنان هم پول خوبی نشان دادند که با خود همراه دارند براحتی ویزا ګرفتند حتی بسیار از آنان که ایرانی هم بودند اصلا سراغ من نیآمدند شاید موقعیت بهتری پیدا کرده بودند بهرحال من این مدرسه را برای فرزندان ایران باز کرده ام و امیدوارم که روزی به دست آنان به ګردش خود ادامه دهد اکنون من دست تنها بایست یک مدرسه هشت هکتاری را با بسیاری از وسایل بګردانم تنها آب دادن آن ساعتها وقت میبرد چمن زنی و مرتب کردن و سرکشی به فیلترها و موتورها و پمپ ها بدین ترتیب من شریک احتیاج دارم که اګر دانش فنی ویا حرفه ای و کشاورزی داشته باشد بسیار خوب است.
اګر بتوانی دانشجویانی خوب و یا شریکانی کاردان برای من انتخاب کنی کار بسیار خوب میشود محیطی آرام و بزرګ با داشتن انواع اقسام وسایل تفریحی و ورزشی و کارهای ذوقی وهنری آمریکا بهشت نیست ولی خوب امکانهایی هم دارد امیدوارم که این نوشته برای درک محیط اینجا به تو کمک کرده باشد متاسفانه ایرانیان باهم متحد نیستند واګر بکسی اعتماد بکنی تنها فکر برداشت سود خودش است و کل سرمایه را از بین میبرد. مثلا پسر خاله من در حالیکه من خانه و حیاط داشتم و اسبابهای من هم در آن خانه بود او هم مثلا وکیل من بود ماشین مرا ابلهانه دم درب خانه خودش آنقدر ګذاشت که بقول خودش بچه ها شیشه هایش را شکستند و دردست آخر هم شهرداری آنرا برد. در صورتیکه یک قفل او که در ماشین بود بارها سراغش را ګرفته بود اګر ماشین خودش بود آنرا مواظبت میکرد ولی ماشین من مهم نبود شاید هم دلش میخواست که ناخود آګاه بمن ضرر بزند همچنین تمام اسباب خانه مرا که بدست آنان سپرده بودم توسط مستاجران از بین رفت یعنی تامادامیکه که کار میکرد از آن استفاده کردند ولی وقتی خراب شد آنرا در انبار ګذاشتند. بعبارت دیګر با نهایت بی انصافی تمامی سرمایه مرا از بین برده نابود کردند تازه ایشان حق درصدی هم از کرایه میخواست در صورتیکه تمامی کرایه هارا مصرف کرده بود ودر مدت هفت سال چیزی برای من نفرستاده بود او که بهایی بود و میګفت که اخراج شده بدین وسیله سرمایه مرا از بین برده تلف کرده بود .
ولی خانه خودش را مرتب کرده بود و تمامی وسایل خانه را نو کرده بود حتی ماشین خودش راهم عوض کرده بود آنوقت میګویند بهایی ها خیلی خوب هستند. ګویا مثل قدیم درست است که یارو شناګر خوبی است ولی آب نمی بیند. متاسفانه آدمهایی که از اعتماد این چنین سو استفاده میکنند برای دیګران و برای عموم مردم سرمایه ای منفی بجای میګذارند و اعتماد عمومی را ازبین میبرند
خوشبختي…
اگر خوشبختي را براي يك ساعت مي خواهيد ؛چرت بزيد…..
اگر خوشبختي را براي يك روز مي خواهيد؛به پيك نيك برويد…
.اگر خوشبختي را براي يك هفته مي خواهيد ؛به تعطيلات برويد..
..اگر خوشبختي را براي يك ماه مي خواهيد ؛ ازدواج كنيد..
..اگر خوشبختي را براي يك سال مي خواهيد ؛ ثروت به ارث ببريد..
..اگر خوشبختي را براي يك عمر مي خواهيد؛ياد بگيريد، كاري را كه انجام مي دهيد ، دوست داشته باشيد
کیروخایی>>> باکی کار دارین
کونوخایی>>> کدومو میخوای
انه خایی>>> اینو میخوای
کوسی خانه نیه>>> کسی خانه نیست
من خایتم>>> من خیاطم
سوخته خایم>>> ته دیگ میخوام