وقتی اخبار ایران را مرور میکنی کمتر پیش میاد که خبری رو بخوانی که باعث سرور و مسرت قلب بشود مخصوصا در این چند سال . دیشب وقتی که مثل عادت همیشه اخبار رو میخواندم به چشمم خورد که باعث شد که به یاد گذشته افتادم.
دوستانی که بعد از سال ۵۷ به مدرسه رفتند حتما میدونند که “جشن تکلیف” چی بود. وقتی که ما ۹ سالمان بود باید از طرف خانواده جایزه ای که شامل جانماز، مهر،مقنعه، چادر بود به ما طی مراسمی در مدرسه داده میشد و از روز بعد هم به اجبار باید نماز ظهر و عصر رو در نماز خانه مدرسه در کنار بقیه دانش آموزان به جماعت اجرا میکردیم.
البته چونکه خانواده من مسلمان و مذهبی بودند خواندن نماز برای من مشکلی نبود ولی در آن سن به این موضوع فکر نمیکردم که شاید این عمل خواسته قلبی عدهای از دانش آموزان نباشد و اگر مسلمان نبودند چه پیش میآمد و هیچ وقت هم تجربه تلخ همسرم و بسیار دوستان بهایی رو نداشتم که با تنبیه بدنی و شنیدن الفاظ زشت مجبور به خواندن نماز جماعت در مدرسه بشوم واکنون که در موردش فکر میکنم باعث شرم و ناراحتی میشود.
و گفتنیست که این بار اول نیست که دانش آموزانی که از خانوادههای بهایی هستند مورد نوازش قرار میگیرند !!! ملاحظه بفرمایید.
معلم گرامی، هم میهن عزیز …
باعث تاسف است که به جبر این کودکان را به دیانت اسلام و آئین رسول اکرم حضرت محمد(ص) دعوت میکنید. اگر هم قصد شما عزیز خیر است چرا با توسل به زور و تنبیه بدنی . دوست من درس معلم گر بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پا را.
همچنین سن بلوغ در دیانت اسلام ۹ سال نه ۷ سال!! و بر خلاف دیانت اسلام در آئین بهایی کودکی که در یک خانواده بهایی به دنیا بیاید و تربیت شود آن کودک “بهایی زاده” است نه “بهایی” و اصلا کودک، کودک است مسلمان، بهایی، …. ندارد.
در آخر کلام من با شما این است…
بهارستانی است به نام مدرسه، گٔلهایی به نام دانش آموز و باغبانی به نام معلم چشم امید به دستان پر مهر و داستان مهر آفرینی شماست که چگونه در بهارستان مدارس گلها را به عشق و محبت پرورش میدهید.
به امید ایرانی آزاد بدور از تعصب و خشونت
جانتان خوش باد
مونا