دوباره دیروز
شاعرِ اشعار محبوبم ,
سحر برخاست
دفتر شعرش
به سانِ کودکی یتیم
گوشه گیری بود
غمگین و تنها
ابتدا جویایِ
شعری لطیف و عاشقانه
بر صفحه هایِ رایانه
نگاهی انداخت شاعرانه
سپس با شورِ دختری هجده ساله
در تابستانی خونین و انقلابی
گشت دنبالِ آن سرودی
که گردد مانند یارِ دبستانی
این و آن شعر را دوستی داد
سرودی را هم با دوستان شریک گردید
لیکن نیافت سرودی
که از وقت و حالش باشد
شعری نبود
که داستانِ عشقش باشد
گشود دفتری
که اکنون خندان بود
چه استاد چه دیوانه
فارسی از پایانِ غرب یا آزاده
چه اورنگ و چه لاله
شعری از خود داشت
شاعرِ اشعار محبوبم
آناهید حجتی