آهوان اي آهوان دشتها، گاه اگردرمعبرگلگشتها
جويباري يافتيد آوازه خوان روبه آبي رنگ درياها روان
جاري ازابريشم جريان خويش خفته برگردونه طغيان خويش
يال اسب باد درچنگال او، روح سرخ ماه دردنبال او
………….
ياد آن بي ياد راياد آوريد،مرگ درمرداب رايادآوريد.
فروغ
سخني ازبختياربگوئيم…
چراازبختيارحرفي نمي زنيم، عنوان نگاهي وكلامي درباره
اين نوشتارباايشان وديگردوستان دارم.