تار هایش گریه
پود هاش از جنس خون
آسمانش ناهید
و چراغ لب بامش خورشید
قفسم رنگ طلا
من درونش تنها
سرزمینش آریا
خاک خوبش ایران
تو ببین باز من نی مانم
زیر باد و باران
تا که این شب چه زمانی آیا گیرد پایان ؟
و مرا دستی آزاد کند
از قفس درد درون
و نباشد این دست
آلوده به خون این و اون
ناهید ۷.۶.۱۱