فردا که آمدی
یادت بماند
پوست کاغذی خوشبوی آدامسم را بیاوری
که رویش عکس خروس داشت
شاپرک خشکی که پای چراغ حیاط رقصید و مرد
و توی قوطی کبریت توکلی به تو دادم
مو بند قرمزم
که توی دعوا جا ماند توی مشتت
عکس جشن تولد خواهرم
که با مداد سیاه
روی سرم گل کشیده بودم و پشت لب تو سبیل
و بر سر خواهرم شاخ
من هم می آورم
پرهای آن چهارده مگسی که ظهر تابستان گرفتی
و کندی برای من
تیرو کمانی که بارها به من بخشیدی و به جیک هر گنجشک پس گرفتی
و آخرش جا ماند پیش من
تیله های شیشه ای که توی بازی برده بودی و با لواشک من طاق زدی
اما
کاغذ تکلیف شب را که غایب بودی و برایت نوشتم
و با ماتیک قرمز مامانم پایین اش را بوسیدم را نیاور
قهر قهر تا روز قیامت