دوستان ګرامی مشګل در اینجاست که به جز عده ای محدودی بقیه ما چه در غرب چه در شمال چه در شرق و چه در جنوب اسیر یک مشت غارتګر بین المللی و همکاران محلی شان هستیم. درایران که تورم هست بانکها وام با بهره حتی بالا هم نمی دهند در حالیکه در آمریکا اګر سرمایه کوچکی هم داشته باشی بتو وامهای کلان میدهند زیرا تورم به آنصورت نیست و واقعا بهره می پردازی و هرچه کار کنی ویا درآمد داشته باشی بانکها به عنوان بهره میګیرند نمونه اش همان نامه ای است که برایتان در سایت ګذاشته ام یعنی کسی با سی سال کار حتی یک دلار هم پس ا نداز ندارد که ثروت منفی دارد یعنی کل دارایی های او از بدهی هایش کمتر است . این تنها مردم دنیای سوم نیستند که قربانی غارتګران بین المللی و پادوهای محلی شان هستند خود مردم طبقه متوسط و فقیر دینای اول و دوم هم قربانی هستند این است که راه چاره تنها اتحاد همه ما بر علیه دزدان و غارتګران بین المللی است که با تکیه بر تفرقه نفرت جهل تمامیت خواهی خرافه ګرایی ما بر ما حکومت میکنند. خودشان بهترین ها را دارند و بما غذای آلوده فضای آلوده وسایل قلابی تحویل میدهند مثلا یخچالهای پنجاه سال یا شصت سال پیش هنور بدون اشکال کار میکنند ولی یخچالهای مدرن سه ساله خراب شده معطل هستند وبایست آنها را کنار ګذاشت و یخچالی نو خرید. وسایلی که اکنون آنان با تولید انبوه به بازار عرضه میکنند تنها برای مدتی کوتاه دوام میآورد یکسال دوسال و بعد باید دوباره بخری؟ تلویزیون قدیمی چهل سال پیش هنوز کار میکند ولی تلویزیون تازه خریداری شده کار نمیکند؟ و تعمیر هم نمی شود غارت طبقه متوسط و فقیر بدست غارتګران بین المللی و پادوهای محلی شان کسی با چهل سال سابقه کار هزاران دلار ثروت منفی دارد؟ و کسی در حد وی با همان تحصیلات و سابقه کار میلیادر است؟ آیا تفاوت دو انسان بایست اینطور باشد و ارقام نجومی بین آنان باشد؟
خبر کوتاه بود : ” با کمال تاسف اطلاع یافتیم که آقای دکتر محمد مصدق سحرگاه امروز پنج شنبه در ساعت 5/4 بامداد 14/12/1345 در سن 87 سالگی در اتاق شماره 62 بیمارستان نجمیه تهران زندگی را بدرود گفت. “ خبری بسیار کوتاه برای مردی بزرگ!!! سالنامه سازمان اطلاعات انگلیس در سال 1995 درباره اش منتشر کرد: خسارتی که وی به انگلستان وارد کرد از خسارتی که هیتلر در جنگ دوم جهانی به انگلستان وارد کرد بیش تر بود، معترف هستیم که انگلستان در برابر مصدق شکستی بی سابقه را متحمل شد. اولین نفر که با لایحه کاپیتولاسیون در ایران مخالفت کرد. اولین ایرانی فارق التحصیل در دکتری حقوق. امتیاز حق شیلات و کشتیرانی در دریای خزر را از شوروی باز پس گرفت. شخصا در دادگاه لاهه برای احیای حقوق ملت خویش فریاد کشید. جمال عبدالناصر (رهبر بزرگ و فقید ناسیونالیست عربی-اسلامی مصر) به گفته خویش او را الگوی خود قرار داد و کانال سوئز را برای مصر ملی کرد . سفیر شوروی در ایران رسما اعلام کرد که دولتش در برابر وی به زانو افتاد. اولین نفر که با استفاده از علوم روز در دانشگاه به بررسی علمی حقوق اسلامی شیعه پرداخت. اولین نفر که حقوق شرعی زنان را به طور علمی در دانشگاه مطرح ساخت. ابرمرد تاریخ ایران، با جان بر کف بودن خویش در راه وطن اجازه نداد که تا سال 1992 امتیاز نفت ایران در انحصار بیگانه باشد. مجاهدت های کسی که خود را وقف سرزمین و مردم و دین خویش کرد، یگانه طراح بزرگ ملی شدن صنعت نفت ایران، جاوید یاد دکتر محمد مصدق به همین جا ختم نشد،وی خود را وقف ملیت ایرانی و دیانت اسلامی ساخت و لحظه به لحظه افتخار آفرید. بخشی از بیانات بزرگوار: ” من ایرانی و مسلمانم و بر علیه هرچه ایرانیت و اسلامیت را تهدید کند تا زنده هستم مبارزه می کنم “. ” تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این استکه صنعت نفت ایران را ملی کردم و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم ترین امپراطوری جهان را از این مملکت برچیدم “. ” حیات من و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سر فرازی میلیون ها ایرانی و نسل های متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آمد هیچ تاسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام داده ام .عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر نخواهد پائید. *برای درمان سرطان بینی با وجود اصرار فرزندش که پزشک بود و دوستدارانش راضی به سفر به خارج برای درمان نشد وگفت پزشکان ما قادرند همه کاری را برای درمانم انجام دهند. به اختیار خود ملک خودش را بین کشاورزانش تقسیم کرد! اما *هنوز هم برای رفتن بر سر مزارش که نیمه ویرانست، مردم مشکل دارند! و هنوز یک خیابان و کوچه بنامش نیست…
پسر یک شیخ عرب برای تحصیل به آلمان رفت. یک ماه بعد نامه ای به این مضمون برای پدرش فرستاد:
«برلین فوقالعاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اینجا را دوست دارم، ولی یک مقدار احساس شرم میکنم که با مرسدس طلاییم به مدرسه بروم در حالی که تمام دبیرانم با ترن جابجا می شوند.»
مدتی بعد نامه ای به این شرح همراه با یک چک یک میلیون دلاری از پدرش برای او رسید:
«بیش از این ما را خجالت نده، تو هم برو و برای خودت یک ترن بگیر!»