مرغ طوفان پرنده ای است از راسته ٔپرده پایان که دارای قدی متوسط است منقارش کوتاه و خمیده و شیاردار است و در قاعده ٔ آن منخرین قرار دارد. رنگ پرهایش تیره است . این پرنده بسیار دورپرواز است و کشتی مسافربری را هفته ها تعقیب می کند تا از خرده ریزهای غذای مسافران که در دریا ریخته میشود استفاده کند. مرغ طوفان در سراسر اقیانوسها مشاهده می شود : لغت نامه دهخدا
مرغ طوفان یک پرنده کوچک دریایی است. این پرنده یکی از پر جمعیتترین پرندگان در کره زمین است. این پرنده بیشتر در سواحل و جزیرههای اقیانوس منجمد جنوبی زاد و ولد میکند. طول این پرنده از ۱۶ تا ۱۸/۵ سانتیمتر و عرض بالهای آن از ۳۸ تا ۴۲ سانتیمتر است. مرغ طوفان یکی دو بار در خلیج فارس و دریای عمان دیده شده است : ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرنده ای کاملا دریا زی است . رنگ آن در بالای بدن خاکستری تا سیاه است و لکه ای سفید در جلو دمگاه در بالا و پایین دارد . سوراخ بینی لوله شکل و انتهای منقار دارای چنگ است . پاهای نسبتا دراز با پرده دارد که از آن برای جهیدن و راه رفتن روی آب دریا از جمله برای یافتن غذا استفاده می کند . نر و ماده هم شکل اند : پرندگان ایران
مرغ طوفان پرندهای اسطورهای است که در چندین فرهنگ قدیمی به آن اشارهشده است. بنا بر فرهنگ عامه، مرغ طوفان پرندهٔ بسیار بزرگیاست که به خاطر جثه سترگش در حالت عادی قادر به پرواز نیست. به همین خاطر این پرنده در بلندای کوهها یا مشرف به دریاها به انتظار طوفان میماند و با شدت گرفتن تندبادها از انرژی آنها برای پریدن مدد میگیرد و در شرایطی که دیگر پرندگان قادر به پرواز نیستند در آسمان اوج میگیرد و عظمت خود را به نمایش میگذارد. بنا بر نقوشی که از این پرنده ترسیم میشود، مانند پرنده افسانهای هما میباشد : ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
تنها گریزم ، نا گزیرم کان پری خو / تنها رود ، تنها دود ، تنها گریزد
آهوی من دارد اگر خوی پلنگی / رعنا پلنگ از چون خودی آیا گریزد؟
گوآتش شوقش سراپایم بسوزد/کی شعله ی رقصنده ازگرما گریزد
من زیبق لغزان نیم کز بی ثباتی/ آواره در گرما و در سرما گریزد
من مرغ طوفانم نیاندیشم ز طوفان
موجم ،نه آن موجی که از دریا گریزد ..:غلامعلی رعدی آذرخشی
متن کامل
حالا که دیگر مرغ طوفان نیست/ سردار ِ فرداهای ایران کیست؟
شب کورها شادند و در پرواز/ در شهرشان امشب چراغانیست
حالا که دیگر نیست، انگارمی دانیم او چون عقابی پیر تنها بود
ما در حصار ِ خویشتن ، بی او/ او در گریز از خویش ، با ما بود
آنشب که ایران خسته از فریاد/ در دست های او رهایی یافت
ما بی خبر از وحشتِ تاریخ/ رفتیم و تنهایش رها کردیم
او صبح ِ صادق بود و ما مسحور/ بر فجر ِ کاذب اقتدا کردیم
حالاکه دیگر نیست انگار می دانیم:او روشنایی بود وهشیاری
معنای آزادی و بیداری/ در دستهایش زندگی جاری
یک لحظه بود امّا، چه بسیاری/فریادِ او در شعرها جاری ست
خاموشی اش، آغاز ِ بیداری ست : علیرضا نوری زاده
اگر آن عاشق ديرينه باشي/ هنوزت مي پرستم با دل و جان
ترا مي خواهم اما چون گذشته/ سراپا آتش و پابند پيمان
بپايت نقد جان مي ريزم ايدوست/اگر چشمان گويايت بخواهد
بروي سينه ات مي ميرم از شوق/اگر عشق و تمنايت بخواهد
اگر در بند داري مرغ طوفان/ دلش را با محبتها نگهدار
وگر رام تو شد اين مرغ وحشي
پرش مشكن دل و جانش ميازار … : هما میرافشار