باغبان
——
به او نگاه کن
از پنجره ی اتاق خواب.
با انگشت های کشیده اش
رنگ های زیبا می آفریند
از دل تیره ی خاک.
برقِ بیلچه و گوشواره ها
لاک ناخن ها و گلبرگ ها
زریِ موها و آفتابگردان ها
دست آخر
دو دستش را در تل کود پنهان می کند
تا گرمای آن را
چون بوته ی گلی که نشانده
در جان خود حس کند.
مجید نفیسی
اوت 2008