دین و آزادی
این خون که چنین به خاک ایران جاری ست
افسوس که از سپاهِ سهل انگاری ست
خنجر به کف جهل سپردی ، زینروی
شام ِ سیه تو روز دین سالاری ست
***
ای آن که به آزادی ِ خویش اندیشی
اندیشهء دین کنی ، پریش اندیشی
زنهار میان راه آزادی و کیش
هرگز بنلغزی و به کیش اندیشی !
***
ای آنکه ترا از آدمیت یاد است
دین ، بهر ِ سیاست ، عین ِ استبداد است
آزادی اگر به نام دین می طلبی
این آرزوی تو تا ابد بر باد است
***
آنان که دموکراسی ی دین می جویند
راهی به فراسوی عبث می پویند
یا عقل ربوده است از آنان تزویر
یا مغز تو را به آب ِ دین می شویند
***
دین ها به تنوعند و گوناگونند
چون نوع بشر ز حد و حصر افزونند
ای آن که دموکراسی دینی خواهی
از دین تو ، دین های دگر بیرونند
***
آنان که دموکراسی دینی خواهند
از تخم خیار ، سیب زمینی خواهند
آنرا که تو در دهر نیابی جویند
وانرا که تو بر خاک نبینی خواهند : محمد جلالی چیمه (م.سحر)
۲۱ مرداد ۱۳۹۰ – ۱۲ اوت ۲۰۱۱
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=16690
دین در خیابان
دین به کنج دل خود دار که دین
اگر از دل به خیابان آید
مدنیّت به توحش گِروَد
شهر ِ صدساله بیابان آید
عرشِ الله شود فرشِ دَدان
فصل پیروزی شیطان آید
دین که از تخت، به دل گردد باز
روز آزادی ایران آید : محمد جلالی چیمه (م.سحر)
۸ تير ۱۳۹۰
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=16116
با مدعی دین
برو گر اهل دینی مرد دین باش
به مسجد ، با ملایک همنشین باش
مسلسل بستنت بر دوش از چیست؟
چراغ مسجدت خاموش از چیست؟
اگر مرد خدایی با خدا باش
عزا دار شهید کربلا باش
چرا چون گرگ دندان تیز داری؟
به دستت خنجر خونریز داری؟
چرا همچون سگان لاییدن آری؟
بر آن مهر نمازت …. آری؟ محمد جلالی چیمه (م.سحر)
دهم اسفند ١٣٨٩
دین آمد و دین آمد
ایرانیان دین آمد
از ماه و پروین آمد
شمشیر و خنجر در مشت
با دست سنگین آمد
خطّ ِ خدا در جیبش
بر رُقعهء تخریبش
اللهُ اکبر گویان
با پرچم کین آمد
کیدِ از نجف زی قم شد
گور شرافت گُم شد
بیراهی و بیرسمی
در رسم و آئین آمد
ریش و ریا ، نان گشتند
معنای ایمان گشتند
یکرنگی و یک رویی
با خوابِ رنگین آمد …
محمد جلالی چیمه (م. سحر)
پاریس ۱۵. ۴. ۲۰۱۲
http://asre-nou.net/php/view_print_version.php?objnr=20448
xxxxx